به نام خدا

فردا بزودی می‌رسه

(نوشته شده در 10 آبان 95)

.

در اولین پست، می‌خواهم از داستان ایجاد این وبلاگ بگویم. و اینکه چه اتفاقی باعث شد تصمیم بگیرم در فضای مجازی بنویسم.

البته باید این را بگویم که من قبلا هم تجربه وبلاگ نویسی را (البته به صورت دست و پا شکسته و مقطعی) برای گروه‌مان (گروه یاکوپ) داشته‌ام. اما از آنجا که نوشتن در وبلاگ یک گروه بازاریابی، محدودیت هایی دارد، از خیلی وقتِ پیش دوست داشتم محیطی باشد که در آنجا، بدون دغدغه‌ی مرتبط بودن با موضوع سایت، راحت‌تر از دغدغه‌هایم بنویسم. اما همیشه داشتن چنین وبلاگی را پشت گوش می‌انداختم. ( بین خودمان بماند؛ چند باری هم در وبلاگِ گروه، قاچاقی مطلب نامرتبط منتشر کردم!).

تا اینکه چند روز پیش و بعد از خواندن مطلبی در وبلاگ معلم خوبم محمدرضا شعبانعلی عزیز، با خودم گفتم: من هم باید دست به کار شوم و برای خودم یک وبلاگ داشته باشم!

 

میدونم که میشه

 

هر چند هنوز چارچوب خیلی مشخصی برای موضوعات اینجا ندارم، از شواهد و قرائن اینطور برمی‌آید که در این وبلاگ راجع‌به حوزه‌های مختلف کسب و کار، توسعه و بهبود شخصی، اتفاقات روزمره و سایر موضوعاتی که دغدغه‌شان را دارم خواهم نوشت.

همچنین، از آنجا که فکر می‌کنم نوشتن، یکی از راه‌هایی است که فکر ما را باز تر می‌کند و کمک می‌کند بهتر فکر کنیم، امیدوارم این وبلاگ محلی برای ثبت روند مدل ذهنی‌ام و همچنین محلی برای بیشتر فکر کردن باشد.

……………………………………………………………

لینک مرتبط: صفحه «درباره من»

6 Comments

  1. سلام محمدرضا عزیز. برام پیدا کردن وبلاگ تو هیجان انگیز بود.
    با اجازه‌ات (یا بدون اجازه‌ات 🙂 آدرس اینجا را به وبلاگم اضافه کردم. اگه اونجا سر بزنی یک کلکسیونی از آدرس سابت بچه‌های متمم جمع آوری کردم.

    • محمدرضا گفت:

      سلام علی جان
      لیست وبلاگ‌های بچه‌ها خیلی خوب بود. باعث افتخاره که منم تو لیست هستم 🙂
      و امیدوارم اینجا و وبلاگ تو، جایی باشه که بیشتر با هم آشنا بشیم و دوستی‌مون هر روز عمیق‌تر بشه.
      رضایت و موفقیت رو برات آرزومندم.
      کوچیک تو؛ محمدرضا.

  2. طاهره خباری گفت:

    سلام محمدرضا زمانی عزیز
    همین چند دقیقه پیش از آدرسی که در روزنوشته‌ها گذاشته بودید به اینجا اومدم. و با خوندن اولین پستتون شروع کردم.
    اما هر چی به حافظه‌ام فشار آوردم که یادم بیاد شما کدوم یک از دوستان متممی‌ام هستید اصلا چیزی یادم نیومد. تا اینکه به آدرس پروفایلی که در قسمت معرفی خودتون گذاشتید رفتم.
    اونجا با دیدن اسم «مرضا» دقیقا شما رو به خاطر آوردم.
    خیلی خوشحال شدم.
    امیدوارم که همیشه سلامت و شاد و موفق باشید 🙂

    • محمدرضا گفت:

      طاهره ی عزیز
      سلام

      مرسی از اینکه به اینجا اومدی و مرسی که پیام قشنگت رو برام نوشتی:)
      اتفاقا من هم یکی از خواننده‌های وبلاگ تو هستم و همیشه از نوشته‌های عالیت لذت می‌برم.
      درمورد اسم هم آره. حق با شماست. من اوایل با اسم مستعار مرضا تو متمم بودم ولی وقتی معلم خوبمون گفت بهتره اسممون حقیقی باشه، تغییرش دادم.
      بازم مرسی از انرژی مثبت و آرزوهای خوبت.
      لحظه‌هات آروم و شاد 🙂

  3. وحید محمدزاده گفت:

    سلام محمدرضا
    هر وقت که میخام وبلاگ دوستان متممی ام رو بخونم میرم از تو روزنوشته های آقای شعبانعلی اونجا که وبلاگ دوستان متممی رو معرفی کرده وبه صورت موردی چند تایی رو انتخاب میکنم و میخونم.امروز یعنی چند دقیقه پیش دیدم که کامنت گزاشتی وبلاگتو معرفی کردی.
    البته من بیشتر خواننده خاموشم وزیاد اهل کامنت گذاشتن نیستم ولی خاستم بگم که جنس نوشته هاتو دوست دارم خیلی راحت و روان و قابل فهم مینوسی.قبلا هم در یاکوب نوشته ات در باره تفکر سیستمی رو خونده بودم که انگیزه ای شد چند خطی اینجا بنویسم.

    • محمدرضا گفت:

      سلام وحید جان
      وای. نمیدونی چقدر از خوندن کامنتت خوشحال شدم. مرسی که اینجا نوشتی.
      من هم تازگی‌ها تو اوقات استراحتم وبلاگ دوستان متممی‌مون رو می‌خونم و لذت می‌برم. از این جهت عادتمون شبیه هم هست و خب جای تعجب هم نداره، چون توصیه معلم خوب‌مونه.
      راستی، هر چند به نظرم تعریفی که از نوشته های من کردی، لطف توست؛ اما ممنون که با کمی خارج شدن از محدوده‌ی خاموشی، بهم انرژی دادی 😉
      مرسی و امیدوارم در آینده فرصت آشنایی بیشتر با تو رو داشته باشم.
      شاد و سر زنده باشی:)

پاسخ دادن به محمدرضا لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *