تفریح یا کار ؟! انتخابی برای جمعه بعدازظهر

(نوشته شده در 14 آبان 95)

.

امروز جمعه بود. یک جمعه با هوای عالیِ پاییزی. یا به قول بچه‌ها، هوای پاییزی دو نفره‌!

از آنجاییکه بتازگی دوربینی نیمه آماتوری DSLR خریده‌ام، با دیدن شرایط حس کردم که تلفیق مناظر زیبای پاییزی و این هوای فوق‌العاده، شرایط خیلی خوبی را برای عکاسی در فضای باز فراهم کرده است. اما به دلیل اینکه صبح را در یک اتفاقِ کاریِ غیر قابل پیش‌بینی از دست داده بودم، بعد از ظهر را در خانه ماندم تا کارهای عقب افتاده‌ام را انجام بدهم. الان که ساعت 2 بامداد شنبه است، از این انتخابم خوشحالم و تصمیم گرفتم دلیل این انتخاب و رضایت ناشی از آن را کمی برای خودم تحلیل کنم. سوال مشخصم این است که قاعدتا باید ناراحت باشم، پس چرا نیستم!؟

این یک فرصت عالی برای تفریح است و شاید هرگز تکرار نشود!

نمی‌دانم دقت کرده‌اید یا نه، اما تا آنجا که من در اطرافیان (و خودم) دیده‌ام، دو سبکِ نگرش را در پس‌زمینه‌ی اکثر تصمیم‌گیری‌های مرتبط با انتخاب بین کار و تفریح می‌توان تصور کرد:

* در نگرش اول، زندگی به دو قسمت تقسیم می‌شود:

در یک قسمت تلاش می‌کنیم، درس می‌خوانیم، پول درمی‌آوریم، و خلاصه «کار»هایی را که می‌توان به آنها صفت «مستهلک کننده» نسبت داد، انجام می‌دهیم.

و در قسمت دیگر، به مسافرت، کوه، گردش و … می‌رویم و به عبارتی، «تفریح» می‌کنیم.

در این نگرش، «کار» و «تفریح» دو چیز کاملا متفاوت و متضاد هستند: «الان کار کن تا بتوانی بعدا تفریح کنی.»

همچنین، از دیگر ویژگی‌های این نگاه به زندگی، غنیمت شمردن تفریح (گاهی به هر قیمتی) است: “کار خیلی خسته‌کننده بود. باید کمی تفریح کنیم…” یا “اگر الان لذت این تفریح را نچِشَم، ممکن است فرصت آن هرگز تکرار نشود! …” و جملاتی شبیه به این‌ها.

* اما نگرش دوم، زندگی را یک کاسه در نظر می‌گیرد و آن را قابل قسمت کردن نمی‌داند.

«کارِ امروز برای تفریحِ فردا» را ایده‌ی خوبی نمی‌بیند و با خود فکر می‌کند: مگر می‌شود زندگی را به «ساعات زنده‌مانی» و «ساعات زنده‌گانی» تقسیم کرد؟

در این نگاه، «کار» و «تفریح» نه تنها نقطه‌‌ی مقابل هم نیستند، بلکه حتی می‌توانند در کنار هم باشند. 

جمله کنفسیوس هم، احتمالا به این نگرش اشاره دارد که می‌گوید (نقل به مضمون) :

“اگر شغلی را انتخاب کنی که عاشقش هستی، هرگز در زندگی‌ات حتی یک روز هم کار نخواهی کرد”.  _کنفسیوس

اگر تقسیم بندی بالا را بپذیریم، فکر می‌کنم با من موافق باشید که احتمالا این دو نگرش، بیشتر از اینکه دو حالتِ مطلق باشند، دو سرِ یک طیف هستند و هر کدام از ما، جایی در میانه‌ی این طیف (و البته به یکی از آن دو نزدیک‌تر) هستیم.

البته حتما توجه داریم که هر کدام از نگرش‌های فوق، دنبال‌کنندگان و طرفداران خاص خود را دارند و من هم در اینجا قصد ارزش‌گذاری روی این دو نگرش را ندارم. تمام این‌ها را گفتم، که بگویم وقتی به ساعات قبل نگاه می‌کنم، به تفریحی لذت‌بخش و متداول که در پای «یک کل بزرگتر» قربانی شده، دلیل رضایت خودم را داشتن نگرشی متمایل به سمت دوم می‌بینم.

3 Comments

  1. به نظرم، به قول تو نمی شود روی هر یک از سبک‌های زندگی ارزش گذاری کنیم ولی سبک زندگیِ “کار، بعد تفریح” هم مطلقاً غلط نیست. در درس‌های کارگاه شادی هم آمده بود که بعضی کارهای ما هدفمند است و بعضی‌ها “بی‌هدف” یا سرگرم‌کننده و برای افزایش شادی، مثل آونگ بین این دو جابجا می‌شوی. اگر چه شاید بحث متمم ربطی به سبک زندگی “کار، بعد تفریح” نداشته باشه، ولی اگر سیستمی هم نگاه کنیم میشه اینطور برداشت کرد: تفریحی که تو امروز انجام می‌دهی و احساس می‌کنی در این لحظه تو را به چیزی نمی‌رساند و تنها زمانت را می سوزانی، نمی‌دانی، ولی شاید بروی کاری که فردا انجام خواهی داشت تاثیر بگذارد و مثلا یادگیری تو را افزایش دهد. در کل خواستم بگم این‌هایی که می‌گویند دنبال کاری باش که تفریح هم باشه شاید حرف علمی نزنن. ما باید در طول روز برای رفرش مغزمون کارهایی انجام بدیم که “هیچ” هدفی را دنبال نکنه. آزاد و رها.

    • محمدرضا گفت:

      علی جان
      همونطور که گفتی منم منظورم ارزش گذاری نبوده. و همینطور که در متن هم گفتم، فاصله بین نگرش «زندگی تفکیک شده» و «زندگی یک کاسه» احتمالا یک طیف هست و نه دو انتخاب مطلق. بطور مثال، شخصی هم که به نگرش «تفکیک زندگی» متمایل هست، به احتمال زیاد در مواقعی از کارش لذت می‌بره و حتی ممکنه همین فرد در شرایط خاصی، کار رو انتخاب کنه و از تفریح صرف نظر کنه (اما غالبا اینطور نیست. چون طبیعتا فردی که غالبا این رفتار رو داره، در سمت دیگه طیف طبقه‌بندی میشه). اما وقتی چند لحظه پیش این فرد می‌نشینی و با او حرف میزنی، به وضوح می‌بینی که جایی در مغز خود بین کار و تفریح دیوار کشیده و در غالب تصمیم‌گیری‌ برای انتخابی از این جنس هم، رد پای این نگرش دیده می‌شه.
      راستی! به چه نکته خوبی اشاره کردی. الان که فکر می‌کنم، در کنار بحث کارگاه زندگی شاد که تو بهش اشاره کردی، در کارگاه عزت نفس هم مفهوم مشابهی اومده. نمی‌دونم اون مبحث رو دنبال می‌کنی یا نه، اما در اونجا و تحت عنوانی با مضمون «فعالیت های ذهنی غیرحیاتی»، متمم این فعالیت ها رو نشانه زنده بودن و تسلط داشتن ما بر محیط عنوان کرده و از عواملی که عزت نفس رو افزایش می‌ده.
      اگر بخواهم حرفهای تو و خودم را با یک آرزو جمع‌بندی کنم، باید بگم امیدوارم تفریح‌هایمان، برای شادتر بودن، افزایش بهره‌وری و افزایش عزت نفس، همچنان برقرار و پر شور باشند و حواسمون باشه که شاید بشود کار (برای ما) نقطه مقابل تفریح نباشه.
      باز هم از کامنتت ممنونم که به بازتر شدن افق دید متن کمک کرد.
      شاد باشی 🙂

پاسخ دادن به علی کریمی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *