سپتامبر 24, 2017

نامه‌ای به پاییز

پیش‌نوشت. گاهی اتفاقی می‌افتد که ذهن آدم شروع می‌کند به تراوش کلمات درهم و مبهم و گاهی هم نتیجه‌گیری‌های عجیب و بی‌ربط. مثلا می‌بینی اینستاگرام پر شده از تبریکات پاییز. بعد یادت می‌آید که اتفاقا پارسال هم همینطور بوده. و سال قبل‌تر از پارسال. آدمها همان قبلی‌ها هستند. همان‌هایی که می‌شناسی‌شان. ممکن است آدم خوبی باشند – و باشیم – (لطفا به‌رویم نیاورید که آدمِ خوب یعنی چی!). اما عاشق بودن و با پاییز عشقبازی کردن را بعید می‌دانم بشود در خصوصیات بسیاری از آنها – و شاید بسیاری از ما – دید. خلاصه. یکی از احمقانه‌ترین (و اگر بخواهم صادق باشم، لذت‌بخش‌ترین) […]
سپتامبر 23, 2017

ماجرای ماشین خسارت خورده (قسمتی از کتاب آخرین سخنرانی)

پیش‌نوشت. همانطور که در مطلب «غر زدن ممنوع! فقط تلاش کنید» نوشتم، قصد داشتم چند بخش جالب‌تر از کتاب آخرین سخنرانی را به مرور روی وبلاگ بگذارم. هرچند در اینجا یکی دیگر از قسمت‌های این کتاب تاثیرگذار را با هم مرور خواهیم کرد، اما به دلایلی احساس می‌کنم بهتر است این قسمت، قسمت آخری باشد که اینجا نقل می‌شود. دلیل اولم این است که هر چند کتاب از قسمت‌های کوچکی تشکیل شده که در آن رندی پاش از مواردی مختلف (مثل لحظات سخت بیماری، داستان عاشق شدن و ازدواج خود و تفکرات خود پیرامون هدف زندگی) سخن به میان می‌آورد، اما ارتباط قسمت‌ها با […]
سپتامبر 22, 2017

راضی‌ام (واژه‌های دوست داشتنی)

قبلا درباره واژه‌های دوست‌داشتنی خودم، به امید اشاره کرده بودم (+). چند وقتیست که فهمیدم به مفهومی دیگر هم احساس خوبی دارم: مفهومِ رضایت. فکر می‌کنم راضی بودن آنقدر مهم هست که بشود آن را هدف نهایی زندگی در نظر گرفت. لااقل برای من، اینطور بوده که تمام تلاشم را بکنم تا طوری زندگی کنم که (به تعبیر محمدرضا شعبانعلی) در لحظه آخر به خودم بگویم «از زندگی خود راضی‌ام». البته طبعا منظورم این نیست که سنجش رضایت را به لحظه مرگ موکول کنیم. بلکه در هر لحظه می‌توانیم میزان رضایت خودمان را بسنجیم – و شاید حتی خوب باشد که هر […]
سپتامبر 10, 2017

غر زدن ممنوع! فقط تلاش کنید (بخشی از کتاب آخرین سخنرانی)

کتاب آخرین سخنرانی را سال 95 از نمایشگاه کتاب خریده بودم – اما هر بار که می‌خواستم خواندن کتابی را شروع کنم، با این تصور که کتاب‌های مهم‌تر و آموزنده‌تری هم وجود دارند، خواندن آن را به تعویق می‌انداختم. اما چند هفته قبل که خواندن کتاب را شروع کردم، متوجه شدم که اشتباه می‌کرده‌ام. آخرین سخنرانی، نوشته‌های یک استاد دانشگاه به نام رندی پاش هست. فردی که سرطانی لاعلاج دارد و می‌داند که در بهترین شرایط، چند ماه بیشتر از عمرش نمانده. رندی (که فرد موفقی هم در حوزه کاری خودش محسوب می‌شده)، بعد از اینکه می‌فهمد سرطان دارد و هرگز […]