می 16, 2017

آخرش که چی؟

پیش‌نوشت. این نوشته بیشتر از اینکه یک مطلب علمی باشد (که نیست)، گزارشی از وبگردی‌های من با دیدن یک پیام در تلگرام است. لطفا این را در نظر داشته باشید. 1 چند روز پیش در تلگرام، عکس زیر به دستم رسید: ‌ ‌ 2 قبلا هم اسم mother complex را شنیده بودم. اما نمی‌دانستم یعنی چه. با دیدن این عکس، تصمیم گرفتم کمی در موردش تحقیق کنم. در اینترنت چرخی زدم و مطالبی در این باره خواندم. متن های نوشته شده در این باره خیلی سنگین بود (شاید برای خواننده‌های حرفه‌ای بود که با آن واژگان آشنا باشند). بالاخره و با کمک دوستم، […]
می 15, 2017

مشکل از رئیس جمهور؟

اگه من تو جیبم پول کافی ندارم، مشکل رئییس جمهور نیست؛ مشکل بی عرضگی منه. ‌ ‌ اگه بعد سی سال هنوز نمی‌تونم یه کار مفید انجام بدم، مشکل رئیس جمهور نیست؛ مشکل بی‌عرضگی منه. ‌ ‌ اگه ایجاد ارزشم صفر مطلقه و در به در به همه چیزی متوصل می‌شم تا خودمو تو یه اداره دولتی بچپونم، مشکل رئیس جمهور نیست؛ مشکل بی‌عرضگی منه. ‌ ‌ اگه هنوز نمی‌تونم بین دیدن و مقایسه شاخص‌ها و گفته‌های کلی سیما و صدا تمایز قائل بشم، اشکال رو جای دیگه نمی‌تونم پیدا کنم. اشکال از عدم «بصیرت» منه. ‌ ‌ و اگر […]
می 10, 2017

با تمام برگه‌های دستت بازی کن..

گاهی می‌شود دلمان چیزی را می‌خواهد، اما می‌ترسیم که ابراز کنیم – حتی در برابر خودمان. با خودمان می‌گوییم : اگر نشد، چه… شاید از این بترسیم که در مقابل خودمان کوچک شویم. از این بترسیم که اگر نشد و «مردم» به ما خندیدند، چطور سرمان را بالا بگیریم.. و شروع می‌کنیم به محافظه کاری. اما گاهی هم ممکن است با تمام قوایمان برای هدفی بجنگیم. از همه چیزمان برایش بزنیم. برای هدفی که فکر می‌کنیم «ارزش جنگیدن دارد» .. در جنگ البته، تلفات همیشه هست – و ما هم آن را با تمام وجودمان قبول کرده‌ایم، چون فکر می‌کنیم […]
می 9, 2017

مصداق‌های استفاده از مفهوم “شانس” در بازاریابی (2)

پیش‌نوشت. در نوشته قبلی، به «ذهنی بودن» مفهوم شانس اشاره کردم. همچنین درباره برداشت عمومی از شانس و دیدگاه علمی هم کمی صحبت کردم (اینجا: +). در این نوشته، به مصداق‌های مورد استفاده اهالی بازاریابی از مفهوم شانس، که در اطرافم دیده و به خاطر دارم، می‌پردازم. ‌ ‌ اصل نوشته: علی‌رغم اینکه در مطلب قبلی نوشتم ذهن غالب انسان‌ها بیشتر به بدشانس بودن خودشان تمایل دارد تا خوش شانس بودن (لااقل در این نقطه جغرافیایی)، اما همچنان فکر می‌کنم حسی در درونمان می‌گوید که “ممکن است” گاهی هم اتفاقات خوبی برای ما بیوفتد. به عبارتی، با خود فکر می‌کنیم که […]
می 7, 2017

استفاده از مفهوم شانس در بازاریابی (1) : مقدمه‌ای درباره “شانس”

پیش‌نوشت. چند وقتی بود می‌خواستم راجع‌به شانس بنویسم. ذهنم و حرف‌هایم منسجم نمی‌شدند و مدام پشت گوش می‌انداختم و به خودم می‌گفتم که صبر کن تا در فرصتی بهتر، یک مطلب کامل بنویسی. اما الان تصمیم گرفتم نوشتن را بیش از این به تاخیر نیاندازم و حرفهایم را در قالب چند پست جداگانه (اما به هم مرتبط) بنویسم. احتمالا لازم به توضیح نباشد که این سری مطالب مثل اکثر نوشته های این وبلاگ، حاصل دیده‌ها و شنیده‌ها و تحلیل‌های من – به عنوان یک فرد علاقه‌‌مند به بازاریابی – بوده و به قضاوت شخصی آلوده می‌باشد. همچنین بدلیل اشتفاده از […]
می 6, 2017

تغییر مفهوم ذهنی واژه‌ها (به مناسبت روز معلم)

پیش‌نوشت. دیر شده. خیلی. با خودم کلی کلنجار رفتم که این پست را بنویسم یا نه، که بالاخره تصمیم گرفتم بنویسمش. (دلیل این تاخیر را در پی‌نوشت می‌گویم). ‌ ‌ اصل نوشته. بعضی کلمات هستند که در زندگی، گاهی به مرور زمان یا گاهی بصورت ناگهانی، معنایشان برای ما تغییر می‌کند. ‌ ‌ * احتمالا در بسیاری از موارد، تعامل ما با محیط (شامل رفتارهای دولت، برخوردهای روزمره‌ با «مردم»، ارتباط با اطرافیان و آشنایی و ارتباط با دوستان جدید و موارد مشابه)، روندی را شکل می‌دهد که طی آن روند، معنی ذهنی و احساس ما نسبت به کلمات می‌تواند بتدریج عوض […]
می 5, 2017

منطق “من” درباره شرکت در انتخابات

پیش‌نوشت صفر. آنچه در این مطلب می‌نویسم، صرفا منطق من هست و شاید درست هم نباشد. هر چند امروز باور من است و برای خودم، کاملا قابل اتکا. ‌ ‌پیش‌نوشت یک (چرا این مطلب را نوشتم؟). در روزهای اخیر، افرادی را در کوچه و خیابان و تاکسی و … می‌بینم که غر می‌زنند از وضعیت موجود. درباره اقتصاد ناراضی‌اند. درباره رعایت نشدن حقوق خود ناراضی‌اند. درباره اجتماع ناراضی‌اند. درباره نان ناراضی‌اند. درباره آزادی ناراضی‌اند. و خلاصه درباره همه چیز ناراضی‌اند. و همزمان، هیچکدام از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری را نمی‌پسندند و دوست ندارند (انگار می‌خواهند تی‌شرت بخرند). یا گاهی، تمام نامزدهای ریاست […]
می 3, 2017

درباره هنر شاگردی کردن

درباره شاگردی کردن و اهمیت آن، حرف‌های زیادی شنیده‌ام. قبل‌ترها، از بزرگترها می‌شنیدم که می‌گفتند : این آقایی که انقدر  خوب کاشی می‌زند، چند سال پیش فلان اوستا شاگرد بوده. این آقا که الان جزو بهترین کابینت‌سازان این منطقه است، مدتی پیش آقای نجار، شاگرد ایستاده. صاحب این مکانیکی که الان کارش سکه شده، سال‌ها ور دست اوستا فلانی آموزش دیده و مهارت پیدا کرده. همچنین بود درباره شیرینی‌پز های موفق، مغازه‌داران موفق و … . همچنین، مصداق‌هایی از عدم رعایت این نکته را هم در اطرافم می‌بینم. بعضی افرادی که می‌شناسم، به پشتوانه‌ی سرمایه نسبتا خوبی که در طی […]
می 1, 2017

Ji Lee ؛ مثالی برای کار نکردن خارجی‌ها (حرفهای روزمره)

پیش‌نوشت. احتمالا خبر دارید که امین آرامش عزیز، سری‌ مطالبی به نام کار نکن در وبلاگ خود دارد. ایده‌ی امین در آنجا، همان ایده‌ی معروف است که می‌گوید “شاید به جای اینکه مدام به دنبال رفتن به تعطیلات و فرار از کار کردن باشیم، بهتر باشد کاری را انجام دهیم که خود آن کار برایمان تعطیلات محسوب شود”. از آنجا که من هم به این نظر معتقد و علاقه‌مند بودم، از همان قسمت‌های اول عاشق سری نوشته‌های کار نکن شدم (کل سری را اینجا می‌توانید ببینید : +). دیروز و با اتفاقی که در زیر برایتان تعریف خواهم کرد، به […]
آوریل 29, 2017

خبر خوش شنبه صبح، از امین کاکاوند عزیز

بعید می‌دانم تابحال هیچ کدام از پست‌های وبلاگ را با هیجانی در این حد نوشته باشم! ‌ ‌ ‌ ‌ این کتاب را دقایقی پیش آقای پستچی برایم آورد. هر چند امین از قبل بهم خبر داده بود و می‌دانستم که کتاب را برایم خواهد فرستاد، اما دیدن کتاب به همراه دست‌نوشته‌ی دوستان متممی، حالم را خووبِ خووب کرد 🙂 دوستان عزیزم یاور مشیرفر، فواد انصاری و امین کاکاوند، بر ابتدای این کتاب نوشته‌ای اضافه کرده و آن را برای نفر بعدی (با همین ترتیبی که نوشتم) پست کرده‌اند. از اینکه یادداشت بعدی را من خواهم نوشت، از همین الان در آسمان‌ها […]