پیشنوشت. احتمالا فایل محمد رضا را (که در پست قبل اشاره کردم) دانلود کرده اید.
نمیدانم فرصت کردهاید آن را پر کنید یا نه. من دیروز آن را پر کردم. کار راحتی نبود. و باید اعتراف کنم که خیلی از فیلد ها هم خالی ماندند.
اما نکتهای به نظرم میرسد که اینجا مینویسم:
پارسال وقتی کتاب “اعتراف های یک تبلیغاتچی” – نوشته دیوید اگیلوی – را میخواندم، در همان صفحات اول و در بین داستان چیزی خواندم که از آن موقع تابه حال بارها به یاد آن افتادهام ( آنچه اینجا مینویسم کاملا نقل به مضمون است).
اگیلوی، که گویا در دورانی از جوانی خود در آشپزخانهی هتلی کار میکرده، از مسئول آشپزخانه – یا به عبارت بهتر، سرآشپز – خیلی تعریف میکند. و اینکه چطور مدیریت او توانسته بوده رستوران هتل را به یکی از بهترین رستورانهای شهر تبدیل کند..
در یکی از خاطرات، اگیلوی میگوید:
او تحمل افراد سطح پایین را در آشپزخانه نداشت… بارها افراد را با فاصلهی کمی از شروع کارشان، اخراج میکرد و عقیده داشت که موفق ها، قصابهای خوبی هستند…
موقع خواندن کتاب، روی این خاطره کمی مکث کردم.
برایم جالب بود. داشتم خودم را مقایسه میکردم که اگر من هم بودم میتوانستم قصاب خوبی باشم و کسی را به سرعت اخراج کنم یا نه.
بعد ها هم، “قصاب بودن” برای من یک متر شده بود. که گه گاه به یادش میافتادم و درباره دیگران – و خودم – با این متر فکر میکردم.
دیروز، وقتی فرم ها را پر میکردم، دوباره به یاد این داستان افتادم.
امروز، مفهوم قصاب بودن برای من بیشتر از اخراج کسی از شغلش شده بود. اینکه:
اگر من در شرایط مشابهی باشم، حاضر هستم به خاطر هدفم چیزهایی را قربانی کنم یا نه..
به نظرم در تمام صفحات فایل، میشد مصداقهایی از فدا کردن و انتخاب کردن و کنار گذاشتن را دید، هر چند در صفحات 5 و مخصوصا 6 ، این نکته خیلی به چشم میآمد.
فکر میکنم همین صفحه بیشترین وقت را هم برد.
اینکه به این فکر کنم که بالاخره کدام مورد از بقیه مهم تر است؟ – “حتی وقتی همهی آنها مهماند”.
پینوشت. درباره قربانی کردن، بیشتر از این نمینویسم. چرا که خود بیشتر از این نمیدانم. اما در پیگیری لینکها، به پاسخی رسیدم که محمدرضا جان برای یکی از بچهها نوشته بود.
آن را دوست میداشتم و اینجا میآورم تا بیشتر جلوی چشمم باشد. (ساختار متن را عینا کپی کردم اما مواردی که با آبی مشخص شده کار من است. (لینک کامنت اصلی) ).
“همونطور که به درستی اشاره کردی و من هم زمانی در بحث اندیشمند بودن یا سلبریتی بودن نوشتم، فکر میکنم تنها مسئلهی کلیدی ما انسانها همین نه گفتنها و نخواستنها و کنار گذشتنها و چیزی رو به پای چیز دیگر قربانی کردنهاست.
برای من مفهوم قربانی خیلی مفهوم زیبایی است.
این رو فقط از جنبهی شعائر مذهبی نمیگم. اصل این ماجرا که باید برای تعالی خون ریخته شود. خون عزیزترین چیزها.
انسان بدوی، جز شکم نداشت و جز شکمی جات را عزیز نمیداشت.
پس خون گاو و گوسفند را بر زمین میریخت. این شکل از خون ریختن به معنای از دست دادن ارزشمندترین داشتهها با هدف به دست آوردن چیزی ارزشمندتر بود (جالب اینجاست که نخوردن از گوشت قربانی خودت، قدمتی چند هزارساله دارد. واقعاً باید ببازی. نه اینکه سر ببری و دوباره گوشت را به خانه بیاوری).
نمیدانم انسان امروز که گوسفند برایش یک دارایی مهم نیست و پول گوسفند را کارت به کارت میکند و سر گوسفند را از راه دور میبرد و حتی نمیفهمد که از حسابش کم شد یا نشد، آن تعالی و Transcendence را تجربه میکند یا نه.
شاید امروز، مصداق جدید قربانی کردن، ریختن خون فرصت تحصیلات تکمیلی دانشگاهی در پایآیندهای بهتر برای خود و دیگران باشد.
شاید امروز، مصداق جدید قربانی کردن، ریختن خون یک خانهی پانصد میلیون تومانی پای یککتابخانهی پانصد میلیون تومانی باشد (قربانی این سال های من).
شاید امروز، مصداق جدید قربانی کردن، ریختن خون زندگی در وطن پای زندگی در غربت باشد و یا برای فردی دیگر ریختن خون رویاهای مهاجرت در پای ماندن در وطن.
اما نه گفتن و نخواستن و چیزی را بر پای چیز دیگری سر بریدن همیشه زیباست.
شاید لازم باشد تا مفهوم جدیدی از باختن را بفهمیم.
همین حرفی که به تعبیر حافظ، یک قصه بیش نیست اما از هر زبان که میشنوی نامکرر است.”
3 Comments
محمد رضا
بسیار زیبا نوشتی یه نظرم این موضوع را به راحتی نباید ول کرد باید محکم یقه اش را گرفت و بارها و بارها از خود سوال کرد ،آیا هنوز من یک قصاب واقعی هستم آیا این هزینه ها را من باید متحمل شوم یا خانواده و یا اطرافیانم سهم این قربانی از من و اطرافیانم چقدر است .
سلام حسن جان
با نظرت موافقم و به نظر من هم واقعا هم همین هست. شاید مهمترین مسئله امروز برای ما چیزی از همین جنس هنر انتخاب نکردن و نه گفتن و قربانی کردن باشد و تمام نکات دیگه، شاید در فرع قرار بگیرند.
به نظر میرسه امروز که ما بیشتر از هر موقع دیگری با گزینه های به ظاهر جذاب مواجهیم، جرات این خون ریختن و گاهی انتخاب نکردن هست که آدمهای موفق رو از بقیه جدا میکنه.
ممنونم از لطفی که به من داشتی و مرسی که نظرت رو نوشتی.
[…] کردن” خیلی مهمه و نباید ساده از کنارش بگذریم (+). به نظرم تو برنامه ریزی، یکی از چیزهایی که من تا بحال […]