(نوشته شده در 17 آذر ۹۵)
.
احتمالا همه ما برف را دوست داریم.
تا بحال کسی را ندیده ام که برف را دوست نداشته باشد. بجز یک نفر.
بگذارید کمی از عقب تر شروع کنم.
سال اول دانشگاه بود و من هم که سرم حسابی داغ بود که سریع پیشرفت کنم و به یک دانشمند (یا لاقل یک فرد موفق) تبدیل شوم. بچه بودم دیگر (البته هنوز هم هستم!)…
یادم هست استاد زبان ما در درس زبان عمومی، آقای طاهرخانی عزیز (که بسیار دوست داشتنی هستند)، سر کلاس به ما توصیه کردند که برای یادگیری زبان انگلیسی به کلاسهای آزاد موسسات آموزشی برویم.
بماند که من بعد از آن توصیه، با چه دقت و وسواسی، تعداد بسیار زیادی از کلاسها و موسسات مختلف را بررسی کردم و در نهایت، در کلاسی ثبت نام کردم.
سر یکی از کلاسهای زبان موسسه، استادی داشتیم بسیار پر انرژی، فعال و بشاش. (شاید هم کمی بیشتر از حد معمول فعال و پر انرژی!) عصرها، با ساک ورزشی از باشگاه بدنسازی به موسسه میآمد و به ما زبان یاد میداد. فکر میکنم از دانشگاه آزاد مدرک گرفته بود و خب مثل بسیاری دیگر، دانشگاه چندان به کارش نیامده بود. الحق والانصاف که بدن ورزیدهای هم داشت و بدون دلیل نبود که بچهها پشت سرش میگفتند در مسابقات بدنسازی مقام آورده.
یک روز که هوا تازه کمی سرد شده بود، با ما به انگلیسی سر کلاس صحبت میکرد و ما هم دست و پا شکسته و با انبوهی از اشتباهات تلفظی و گرامری نظرمان را میگفتیم.
صحبت درباره آب و هوا بود و از ما میپرسید چه فصلی را دوست داریم. ما هم هر کدام فصلی را گفتیم – اصلا یادم نیست من چه جوابی دادم. چون دوست داشتن چیزی در کلاس زبان، تابع این بود که آیا کلمات مشابه آن چیز را بلد هستم یا نه! هیچ کس دوست ندارد وسط حرف زدن گیر کند و نتواند جمله اش را تمام کند!-
حالا نوبت به خود او رسید.
کمی درباره فصلها صحبت کرد، تا نوبت به زمستان رسید. (الان که به اینجا رسیدم، چهرهی او را به وضوح در ذهنم میبینم)
گفت:
Some of you told that you love winter. You love snow and snowman …
But do you know what the poor people feels about winter? They “hate” winter…
جملات را دقیق یادم نیست. اما غلظت “هیت” را در تلفظ او دقیقا یادم هست. جایی که تقریبا میشد اشک رو در چشمان او ببینی.
او میگفت بچههایی که خانوادههایشان وضع مالی خوبی ندارند، از زمستان «متنفرند». چون از زمستان فقط سرما یادشان میماند، نه زیبایی برف و نه لذت برف بازی. فقط سرمای آزار دهنده زمستان است که باعث میشود هر بار در اواسط پاییز به فکر این باشند که خدا کند زمستان امسال کمی گرم تر از پارسال باشد (نمیدانم چرا همان لحظه، و تا همین الان، حس میکنم او خودش از آن بچهها بوده)…
راستش را بخواهید، از آن به بعد، و با بارش هر برف و با هر بار فرا رسیدن فصل سرما، با دید بدی به زمستان نگاه میکنم و دیگر هیچوقت با بارش برف، مثل قبل از شنیدن آن حرفها، خوشحال نشدهام.
شاید راست میگویند که فهمیدن درد دارد.
شاید هم من هنوز نتوانستم آن اتفاق را در ذهن خودم هضم کنم.
پینوشت. عکس مربوط به اولین برف امسال در پارک ملت است (عکاس: خودم).