این چند روز اول سال، من هم مثل بسیاری از دوستان در حال برنامه ریزی برای سال جدید بودهام (هر چند، کمی طول کشیده و امیدوارم بزودی کامل شود).
در یکی دو هفتهی گذشته هم، گهگداری درباره برنامه ریزی نوشتهام ( + و +) و تصمیم گرفتم چند نکتهی دیگری که به ذهنم میرسد را اینجا بنویسم.
یادم میآید دبیرستانی که بودم، از طرف اداره آموزش و پرورش آقایی را آورده بودند تا برایمان سخنرانی کند.
انصافا بد هم سخنرانی نمیکرد و برای ما که چندان با سخنرانیهای انگیزشی آشنا نبودیم، لحظات خوب و خوشی را رقم میزد.
کمی از برنامه ریزی میگفت، کمی نحوهی خواندن هر درس، کمی درباره روانشناسی، درباره رویا پردازی و هدفگذاری، و خلاصه آشی پخت شامل روشهایی برای موفقیت در کنکور.
وقتی صحبتهایش تمام شد، به نزد او شتافتم تا درباره برنامهریزیام سوالی از او بپرسم.
پرسیدم: میشود برنامه را طوری بنویسم که در هر زمان، هر چیزی را حوصلهام گرفت بخوانم؟ (امیدوارم به سطح سوال نخندید! بچه بودم به هر حال!)
گفت: نع. نمیشود! اونطوری ممکن است درسهایی که دوست نداری را نخوانی.
گفتم: نه منظورم این نبود. فقط بعضی وقت ها حال خواندن بعضی د..
[که صحبت من را قطع کرد و] گفت: باید در “هر لحظه” مشخص باشد “چه چیزی” میخواهی بخوانی. مثلا 9 تا 10 ،ریاضی. غیر از این باشد نمیشود!
تشکر و خداحافظی کردم.
اما هیچ وقت نتوانستم آنقدر دقیق برنامه ریزی کنم و عملی بشود.
بعد از مدتی هم فکر کردم ایراد از من است که نمیتوانم دقیق برنامهریزی کنم…
امروز و با اطلاعات الانم، احساس و باور شخصیام این است که برنامه ریزی، چیزی نیست که خیلی قابل تقلید کردن باشد.
خلاصه اینکه بهنظرم، درباره برنامه ریزی و شیوه و جزئیات اجرای آن، نهایتا میشود الهام گرفت و نه تقلید صرف.
امروز و وقتی عکسهایم را مرور میکردم، به این عکس رسیدم. (نمیدونم خودم پرینت اسکرین گرفتهام یا کسی برایم فرستاده.)
کامنتی از سایت محمدرضای عزیز هست که برنامه ریزی هفتگی یا weekly plan را برای برنامهریزی سالیانه توصیه میکند (لینک کامنت را پیدا کردم : +).
هر چند تابحال با این روش برنامهریزی نکردهام، به نظرم رسید که احتمالا روش مفیدی باشد.
کمی هم درموردش تحقیق کردم.
تا جایی که من متوجه شدم، خارجیها به برنامهی هفتگی که در زمان مدرسه داشتیم هم weekly plan میگویند. همان که یک برنامه ثابت را در کل سال اجرا میکردیم. مثلا میگفتیم :
شنبه: ریاضی علوم ورزش عربی
یکشنبه: …
اما منظور محمدرضا، برنامهای است که در آن کارهای هر هفته نوشته شده و طبیعتا در طی سال ثابت نیست – همانطور که خودش هم توضیح داده.
احتمالا چیزی که منظور محمدرضاست، چیزی شبیه این برنامه است:
(البته طبیعتا این برگه صرفا یک نمونه است و تقسیم بندیهای بالا سلیقهای هستند.)
به نظر میرسد گام اول نوشتن چنین برنامهای، دانستن تقریبی اهداف در سال جدید و گام بعد، تقسیم اهداف و برنامه ها بین هفتههای سال باشد.
امیدوارم بزودی بتوانم برنامه امسالم را بنویسم و وارد فاز اقدام شوم (شاید هم یک برگ از برنامهام را برای نمونه در وبلاگ گذاشتم).
شما تجربه یا نکتهای درباره این برنامه ریزی هفتگی ندارید؟
پینوشت. منبع برنامهی نمونه: +.
6 Comments
من اصولا در برنامه ریزی کنکورم موفق بودم. یک دفتر داشتم که هر صفحه اش مربوط به یک هفته بود . معمولا بیشتر چیزها رو تو برنامه ریزی رعایت می کردم. مثلا جاهای خالی به اندازه می گذاشتم که اگر به علت اتفاق پیش بینی نشده نتونستم واحدی و مطالعه کنم بتونم اونجا این کارو انجام بدم.(البته دوران کنکور یه ویژگی داشت، اونم این بود که مشخص بود قراره تا چه زمانی چه مبحثی و کامل بخونیم) اما این روزها من هم مثل شما یک مقداری گیج شدم(احتمالا البته، نمیدونم شما چنین حسی دارید یا نه) یک دلیلش مبهم بودن آینده است، با اینکه می دونم امسال می خوام روی رشد فردی و حرفه ایم سرمایه گذاری کنم، و مصداق هاشو به صورت کلی می دونم، خیلی تصویر آینده برام واضح نیست، شاید می تونم تا دوماه اخیر و پیش بینی کنم. به خاطر همینه با اینکه خیلی به برنامه ریزی باور دارم و فکر می کنم اگر بدونم چی می خوام می تونم یه برنامه خوب بریزم، اما هنوز یک برنامه به همون صورتی که شما تعریف کردید ننوشتم. البته یک دلیل دیگه هم داره، می ترسم اتفاقات پیش بینی نشده زیاد بیافته و در نهایت نتونم به اندازه کافی به برنامم عمل کنم و عزت نفسم بیاد پایین!!، اینه که به خودم قول نمیدم که تا هفته مثلا چهارم فلان کتاب را بخوانم.
خلاصه این پست شما خیلی من و به فکر فروبرد. من خیلی دوست دارم این برنامه ریزی عملی بشه چون احساس آرامش به آدم میده و باعث میشه کمی از آشفتگی ذهنی رها بشم.
پریسا. ممنونم از کامنت خوبت که باعث شد افکار چند روزهام منظمتر بشه. جوابی برات نوشتم بعد دیدم خیلی طولانیه و از طرفی حرفهای تو رو هم خیلی دوست داشتم. این بود که هر دو رو کپی کردم و به عنوان یه مطلب مستفل بهش پرداختم (اینجا)
بازم مرسی 🙂
محمدرضا، بچه نبودی دیگه، دبیرستان بودی، عِـــــه. 🙂
مطالبت درباره مدیریت زمان رو خوندم، مفید بودن واقعا. کلا اگه بخوایم مدیریت زمان رو تقسیم بندی کنیم، این ستون ها رو داره: اولویت بندی، هدف گذاری، مدیریت توجه، برنامه ریزی و دوری از اهمال کاری. نمیشه گفت این ها از هم جدا هستن و مرز مشخص دارن. صحبت درباره شون مفصله و فرصت نیست. اما درباره دو تا موضوع که بیشتر توی مطالبت بهشون پرداخته بودی یعنی برنامه ریزی و هدف گذاری یه صحبت هایی دارم.
اولین گام برای برنامه ریزی، هدف گذاری ـه، صحبت هات، خیلی درست بودن در این باره، مردم معمولا از زیر بار هدف گذاری فرار می کنن؛ چون انرژی و زمان می خواد این کار، اما واقعا زمانی که برای تعیین اهداف زندگی ات می ذاری، برابر زمانی که این کار بهت هدیه میده، خیلی ناچیزه. مثل اینه که بزنی تو جاده و بگی من میرم برسم به یه جایی، اصلا هم نمی دونم کجاست هدفم و حوصله هم ندارم یه مقصد رو انتخاب کنم.
درباره برنامه ریزی، این کار واقعا توی شادمانی ما تاثیر فوق العاده زیادی داره (من که این طوری ام، بدون برنامه ریزِی، اصلا نمی تونم زندگی کنم) و البته وسیله ای هم هست تا ما رو توی مسیر نگه داره. درباره برنامه ریزی چندتا نکته به ذهنم میرسه، اولی اش اینه که خدایی اش کمال گرایی رو بذاریم کنار، ثانیه ها و دقیقه ها رو نشمریم، یه نگاه کلی به برنامه روزانه یا هفتگی مون داشته باشیم. و مسئله بعدی اینکه حتما یه وقت هایی برای اتفاقات غیرمنتظره (Urgent&Important) بذاریم تا یه تغییر کوچولو، همه برنامه مون رو از هم نپاشه. مثلا اگه در روز بگیم من بین 30 تا 40 صفحه کتاب می خونم، بهتر باشه تا بگیم من امروز می خوام 35 صفحه و 2 خط و سه کلمه کتاب بخونم تا با یه جابجایی، برنامه ام خراب و عزت نفسم، کم بشه.
برنامه ریزی روزانه، برتریای که داره به برنامه ریزی هفتگی اینه که می تونی بفهمی طی چه ساعاتی از روز بازده کاری بالاتری داری و کارهای مهم ـت رو برای اون ساعت ها کنار بذاری.
ضمنا، اگه یه روز گذشت، بدون اینکه توش تفریح کنین، یعنی از مسیر درست برنامه ریزی جدا شدید. شاید کارهای زیادی رو قبول کردید یا اهداف بیش از اندازه دارید و باید بعضی هاش رو کم کنید. یه مطلب هم درباره اسم تئوری پیکل جار توی بلاگم نوشتم که خواستید می تونید بخونیدش.
خلاصه که ایطو محمدرضا جان. ببخشید زیاد نوشتم و البته حضورت روی سن در 26 مرداد رو هم بهت تبریک میگم.
دبیرستانی ها هم بچه نیستن.
نه خب بچهی بچه هم که نبودم :))
برنامهریزی کلا کار جالبیه علی. بهنظرم مهمترین نکتهاش همین هدفگذاری و هدف داشتن هست که تو گفتی. به قول تو، اگه هدف نداشته باشیم، برای رسیدن به کدوم مقصد برنامکه ریزی کنیم؟
البته بهنظرم لازمه هدفگذاری اینه که مجبوریم مجبوریم مجبوریم هدفی رو انتخاب کنیم و هدفهای دیگه رو (که اتفاقا جذاب به نظر میرسن) کنار بگذاریم. اگه از من بپرسی، این مهمترین چالش زندگیه، و هر چی اطرافم رو نگاه میکنم، افراد زیادی رو نمیبینم که جرات این رو داشته باشن که هدفهای مختلف رو کنار بذارن، و معدود اهدافی رو برای خودشون انتخاب کنن. (امیدوارم خودم جزو این افراد باشم)..
ممنونم. برای 26 ام و دیدن بچهها هم از خیلی وقت پیش روزشماری میکنم. ممنونم بابت تبریکت و مرسی که بلند و طولانی نوشتی 🙂
قربونت.
محمدرضا ممنونم از این کامنت فوق العاده ـت. حسابی درباره این موضوع، حرف داشتم، توی وبلاگم یه چیزایی درباره ـش نوشتم (و باز هم خواهم نوشت).
yon.ir/goalinsch
سلامت باشی علی جان.
مطلب خوبت رو خوندم. موفق باشی 😉