همیشه با خودم اینطور فکر میکنم که تسلط کلامی از آن دسته از مهارتهاست که شاید نتوان برای آن انتهایی در نظر گرفت و در هر سطحی از آن که باشیم، تقریبا همیشه میتوان سطحی را در نظر گرفت که تسلطمان بر واژگان و کلام توسعهیافتهتر از وضعیت فعلی باشد.
تسلط کلامی میتواند دستاوردهای متعددی داشته باشد که یکی از آنها گفتگوی درونی دقیقتر با خودمان است. گفتگوی با کیفیتی که به روانتر و کاراتر فکر کردن و در نتیجه بهبود کیفیت تصمیمگیری میانجامد.
تلاش کردم تا جمله قبل (داخل کادر سبز) را آگاهانه و با دقت بنویسم و اگر چه خودم هم در راه پرورش تسلط کلامی در قدمهای آغازین هستم، با فکر کردن به این جمله انرژی بیشتری برای ادامه مسیر کسب کنم.
همرنگ جماعت بودن کار سختی نیست و به نظر میرسد برای تکرار حرفها و عقاید پذیرفتهشده توسط «مردم» نیاز چندانی به پرورش تسلط کلامی نداشته باشیم.
اگر بخواهیم جملهی “کار خوب، کاری است که درآمد خوبی داشته باشی و «کار» هم نکنی“را تکرار کنیم، احتمالا با بسیاری از الفاظ، عبارات و اصطلاحات مشکلی نخواهیم داشت. زیرا این نظر، موافق نظر «مردم» است و «مردم» با جملات تاییدکننده نظر خود راحت کنار میآید.
اما زمانی که میخواهیم عقیده “کار خوب کاری است که در آن یادگیری حین کار بیشتر و مفیدتری داشته باشی، یادگیری که مولد باشد و با اهداف بلندمدت ما سازگار باشد” را ابراز کنیم، نیازمند تسلط کلامی خواهیم بود تا از افکار و باورهای خود در مقابل هجمهی مخالف ستیز غول مردم پاسداری کنیم.
این نکته را در ابعاد دیگری نظیر ابزار عقیده متقاوت با تفکر رسمی هم میتوان در نظر گرفت.
همانطور که شاعران و بزرگان ما طی قرنها اعتراضات، گلهها و شکایات خود از وضع موجود را از این طریق ابراز میکردهاند؛ که جز این هزینه ابراز وجود و اظهار نظر ممکن بود به بهایی بسیار سنگین برای آنها تمام شود.
البته فکر میکنم ظهور و همهگیری شبکههای اجتماعی بر این موضوع نیز تاثیر گذاشته و با فراهم کردن بستری برای اظهارنظرهای احساسی، قشر زیادی از کاربران شبکههای اجتماعی را قادر ساخته تا عقاید خود را – حتی بدون داشتن تسلط کلامی – با حداقل هزینه و مسئولیت اظهار کنند.
نبود نیاز به توضیحات طولانی و تولید و انباشت دیوانهوار محتوا در شبکههای اجتماعی (که محمدرضا شعبانعلی از آن به فاضلاب محتوا تعبیر میکند) هم از عواملی هستند که اظهار نظر در این بسترها را آسانتر و کمدردسرتر میکند.
به همین دلیل است که گاهی با خودم فکر میکنم که اگر حافظ و شریعتی اکانتی در توییتر داشتند، نیاز به آنهمه صحبتهای در لفافه و تسلط بر دامنه گستردهای از واژگان بوجود نمیآمد و البته، دیگر حافظ و شریعتیای هم وجود نداشت.
پینوشت. از حافظ بجز چند غزل و از شریعتی بیشتر از چند کتاب نخواندهام. اما آنها را بهعنوان نمادهایی از اعتراض به وضع موجود در قالب شعر و نوشته و با بهرهگیری از دامنه واژگان و تسلط کلامی بالا در ذهن داشتم که شاید مناسبترین مثالها برای این موضوع نباشند.
2 Comments
سلام محمدرضا زمانی عزیز.
در مورد موضوعی که توی این پست نوشتی ، توی کتاب “آیین سخرانی ” نوشته ی دیل کارنگی هم مطالب خوبی ذکر شده که اتفاقا توی وبلاگم (آخرین پستم)، گزیده هایی از اون رو گذاشتم که به تدریج کامل ش خواهم کرد.
خوشحالم که بعد از مدت ها ،(از سر اهمال کاری) امشب دوباره به وبلاگت سر زدم.
با افتخار وبلاگت رو به لیست inoreader اضافه کردم.
شاد باشی.
سلام شهرام جان.
مرسی…
چه جالب. سعی میکنم تو اولین فرصت بخونم.
ممنون که نظرت رو نوشتی 🙂