خوب بودن کافی است

(نوشته شده در ۱3 بهمن ۹۵)

.

در مورد کمال گرایی و نقد آن، همه جا خوانده ایم و با اینکه می‌دانیم خوب است کمال گرا نباشیم، اما همچنان در بعضی شرایط کمال می‌گراییم.

هر چند فکر می‌کنم کمال گرایی تا حدی برای پیشرفت لازم است، اما بعد از آن حد و در سایر مواقع می‌تواند آزار دهنده باشد و استهلاک ذهنی ما را بالا ببرد.

شاید خنده دار باشد، ولی من در نوشتن همین متن هم کمی از این چاشنی را با خودم همراه دارم. صدایی درونی که می‌گوید : هنوز به اندازه کافی مطلب در ذهنت جا نیوفتاده. صبر کن وقتی تمام مطلب برایت وحی شد شروع به نوشتن این موضوع بکن! ..

اما (در هر کاری)، آیا می‌توان تا وقتی که همه شرایط عالی شوند صبر کرد؟

قطعا نه.

به شخصه فکر می‌کنم یکی از مهم ترین جاهایی که کمال گرایی به ما ضربه می‌زند، جاهایی شبیه این است.

مواقعی که استانداردهایمان انقدر بالاست که حتی اجازه‌ی شروع به خودمان نمی‌دهیم. البته اینکه استانداردهای بالا داشته باشیم اصلا بد نیست. اما اینکه استانداردهایمان انقدر بالا باشند که کاملا دور از دسترس باشند، به نحوی که خود را اصلا قبول نداشته باشیم، می‌تواند دردسر ساز باشد و قدرت شروع کردن را از ما بگیرد.

از طرفی، گاهی برای موضوعات کم اهمیت، انرژی و توان زیادی را اختصاص می‌دهیم. در صورتی که شاید واقعا نیاز به آن دقت واقعا احساس نشود…

شاید بتوان ساعت ها درباره این مفهوم حرف زد. اما چه باید کرد؟

یکی از کارهایی که من هنگام مواجه شدن با غول کمال گرایی در «مواقعی که واقعا نیازی به کمال گرایی نیست» انجام می‌دهم، یادآوری این نکته به خودم است که «خوب بودن کافی است».

مصداق هایی که تا بحال این ایده را بکار برده و از نظر خودم هم موفق بوده‌ام اینها هستند:

  • در تلگرام. گاهی بدلیل اینکه کمی سریع تر می خواهم متنم را تایپ کنم، کلماتی را اشتباه تایپ می‌کنم. مثلا بجای سلام ممکن است بنویسم سللم. یا بجای زیاد بنویسم زیاذ. دقت کرده ام که این اشتباهات گاهی پیش می‌آیند. اما در بیشتر موارد طرف مقابل در همان حین خواندن متوجه می‌شود که اشتباه تایپی است و منظور ما را می‌فهمد. میکرواکشنم برای تلگرام این بوده که بیشتر این اشتباهات را تصحیح نمی‌کنم تا بیهوده برای شکیل نشان دادن متنی که در دقایق دیگر زیر خروارها کلمه‌ی دیگر مدفون خواهد شد، وقت نگذارم.
  • در وبلاگم و برای نوشتن مطلب جدید. لیستی از موضوعاتی که می‌خواستم درباره‌شان بنویسم را جلوی خودم می‌گذارم، یکی را انتخاب می‌کنم، صفحه‌ی وبلاگ را باز می‌کنم و شروع می‌کنم به نوشتن. در پایان هم یکبار از اول می‌خوانم و تصحیحات جزئی را انجام می‌دهم.
  • وسایلم را «خیلی مرتب» نمی‌کنم. به این نتیجه رسیده ام که خیلی مرتب بودن انرژی زیادی می‌گیرد. شاید دو برابرِ مرتب بودن. پس مرتب بودن نسبی شاید کافی باشد.
  • برای ثبت زمان‌هایم از نرم افزار aTimeLogger استفاده می‌کنم. در این نرم افزار باید ساعت شروع و پایان فعالیت را به نرم افزار بگویی (یا موقع شروع فعالیتی خاص، زمان سنج آن فعالیت را استارت و هنگام پایان فعالیت، استوپ کنی. نرم افزار مفیدی است. سعی می‌کنم درباره‌اش جداگانه بنویسم). قبلا خیلی سعی می‌کردم که وقتی که در نرم افزار ثبت می‌کنم، دقیق باشد. اما حالا نه. برای خودم حاشیه خطای 5 دقیقه‌ای در نظر گرفته‌ام و دیگر وقت و توان ذهنی‌ام را صرف فکر کردن به اینکه تایم یک کاری «دقیقا» چه بوده، تلف نمی‌کنم.

نتیجه‌ی تمام موارد فوق، این شده که امروز ذهنم خیلی کمتر از گذشته برای چیزهای بیهوده خسته می‌شود.

ساده‌ است و مفید – لااقل برای من.

شاید شما هم دوست داشته باشید از این به بعد وقتی برای کاری غیرضروری، کمال گرایی به سراغ‌تان آمد، با خودتان بگویید : «خوب بودن کافی است» 😉

2 Comments

  1. محمدرضا. باید بهت بگم که من هم یه کمال‌طلب هستم اون هم از نوع افراطی 🙂
    واقعا به نظرم هیچ کس به اندازه خود فرد کمال‌طلب به خودش سخت نمی‌گیره. قبلا هم توی وبلاگم درباه‌اش صحبت کردم:
    https://goo.gl/hhmbNR
    مدتی هست که دارم در مواردی که به قول تو «خوب بودن» کافی‌ست فکر می‌کنم و می‌بینم که واقعا می‌شه یه جاهایی هم ۱۰۰٪ کامل نبود. اگرچه این تغییر نگرش اوایلش خیلی سخت هست. چون بالاخره من به اون استانداردهای بالا عادت کردم و نمی‌شه یهوویی توقع داشت از ۱۰۰ درصد خودم رو بیارم روی ۵۰ درصد. البته یه مواردی هم هست که تونستم کلا ندید بگیرم کمال‌طلبی رو.
    به نظرم قبول داری که اگرچه این کار مزایا و منافع زیادی داره، هم از نظر ذهنی و هم از نظر زمانی، ولی کنار گذاشتنش هم سختی‌های خاص خودش رو داره.

    • محمدرضا گفت:

      طاهره جان.
      نمی‌دونم چرا انگار این کامنت خوب تو از زیر دستم در رفته بوده.
      با حرفت موافقم و درباره کمال گرایی‌ات هم مطالبی رو روی وبلاگت خوانده ام.
      به نظرم یکی از پایه‌های اصلی خیلی از موفقیت‌های آدمها ناشی از کمال گرایی‌شونه. ولی به قول خودت، چه بهتر که این کمال گرایی رو هدفمند تر خرج کنیم تا بجای فرسودگی، سوخت هدف هامون رو تامین کنه و حال مون در بلندمدت خوب باشه و بمونه.
      ارادت 🙂

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *