اگر بخواهم صادق باشم، اهل سینما رفتن نیستم و از سینما چندان نمیدانم. به لطف سریالهای بیمحتوای سالهای قبل، تلویزیون را هم از مدتها قبل کنار گذاشتم و سریال پژمان – که پژمان جمشیدی با بازی در آن پا به دنیای بازیگری گذاشت – را بجز چند قسمت و در مهمانیها، ندیدهام.
به هر حال برای من هم جالب و کمی غریب بود که فردی از دنیای فوتبال به درون قاب تلویزیون و روی پرده سینما بیاید و موفق هم باشد. کاری که پژمان جمشیدی انجام داده است.
پست صفحه اینستاگرام او بعد از انتخاب شدن به عنوان نامزد یکی از بخشهای جشنواره فیلم فجر، از تاثیرگذارترین متونی بود که در چند وقت اخیر خواندهام:
٤ سال فحش
٤سال تهمت
٤سال فشار
٤سال صبر
٤سال تلاش
و حالا من کاندید بهترین بازیگری سینمای ایران
چقدر جای مادرم خالیست
آفریدگار شکر
تبریک به همه کاندیداها.افتخار میكنم به حضور کنارشون
این متن نشان از سختیهای راه او دارد.
سختیها، زخم زبانها، ریسکها و تلاشهای مداومی که ناشی از دنبال نکردن راه کمخطر و متداول برای یک فوتبالیست بوده است. کارهایی مثل مربیگری فوتبال، کلاسهای خصوصی فوتبال یا ورود به پشت پرده فوتبال.
اما او راه کمتر پیموده شده «بازیگر شدن» را طی کرده و به نظر میرسد امروز در این راه تا حدودی حرفهای و موفق شده است.
من پژمان جمشیدی را میستایم.
که به تعبیر استیو جابز، نگذاشت سر و صدای عقاید «مردم» صدای درون او را خفه کند.
که جرات داشته یک راه متفاوت را انتخاب کند.
که توانست نقدهای مردم را نشنود.
آری. من پژمان جمشیدی را برای سماجت در راه هدفش عمیقا میستایم.
پینوشت. امروز اتفاق دیگری هم افتاد و آن خنده خبرنگاران، هنگام خواندن نام پژمان جمشیدی به عنوان یکی از نامزدهای جشنواره فجر بود. خندهای که واکنشهای زیادی در میان کاربران شبکههای اجتماعی، بازیگران و فوتبالیستها به همراه داشت. جمله پرویز پرستویی را در این باره دوست داشتم که خطاب به پژمان گفت: “…یادمون نره زندهیاد فردین هم کشتیگیر بود… مبادا صدای خندهها، تو رو از [ادامه دادن] راهی که پیش گرفتی مایوس کنه…”