(نوشته شده در 5 اسفند ۹۵)
.
امروز با دوستان حرف بر سر زبان مادری بود.
آدم اهل منطق و تفکری را ندیدم که این کل کل های بین زبانها و این زبان ما از مال شما بهتر است (!) و حرفهای مشابه را جز برای شوخی و مزاح بزند (هر چند که همهی ما میدانیم ترکی بهتر است اما نباید گفت که. :)) ). به هر حال، زبان مادری هم – مثل محل تولد و تاریخ آن -، چیزی نیست که فرد با اختیار انتخاب کرده باشد و بخواهد برای آن احساس غرور یا افتخار داشته باشد.
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
میان پرده:
چند هفته پیش گذرم به وبلاگ و سایت یکی از افرادی خورد که به قول محمدرضا «از بازاریابی، نان میخورند».
بر طبق عادت، یکی از اولین جاهایی که در وبلاگها میبینم، قسمت «درباره من» یا «درباره ما» است. برایم جالب است که افراد خودشان را چگونه معرفی میکنند و نگاهشان و افق دیدشان رو به کجاست.
در این مورد خاص، نویسنده نوشته بود: بزرگترین افتخار زندگی ام این است که فلان جایی هستم…
حسم بد شد.
نمیدانم به کسی که بزرگترین افتخارش مربوط به چیزی است که اصلا دست خودش نبوده چقدر میشود اعتماد کرد و اینکه اصلا چنین فردی صلاحیت مشورت گرفتن دارد یا نه…
(پایان میان پرده.)
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
من ترکم. البته نه از آنهایی که درست و حسابی ترکی بلدند. اما بهرحال دست و پا شکسته میتوانم ترکی حرف بزنم و جاهایی که ترکی بلد نیستم هم، با پررویی تمام، معادل فارسی اش را بگذارم!
چند وقت پیش جایی کفشدوزکی دیدم. اما صحبت روی کانال ترکی بود. و وقتی من گفتم کفشدوزک، متوجه شدم که اطرافیان متوجه منظور من نمیشوند. انگار که اولین بار باشد این کلمه را شنیده باشند!
تا اینکه وقتی به آن اشاره کردم، خندیدند و گفتند:
“داییم یولو” را میگی؟ (قسمت دوم را ترجمه کردهام وگرنه آنها کلا ترکی گفتند!)
من هم خندیدم و گفتم بله …
دلیل خنده ام هم این بود که ترجمه تحتاللفظی این کلمه به فارسی، “راهِ دایی” میشود … :))
پینوشت1. خدا به متمم برکت دهد که باعث شد اسم زنگ تفریح را یاد بگیرم و اینکه در زنگ تفریح میشود درباره همه چیز حرف زد!
این عکس یک «راهِ دایی» است که چند وقتی است روی میز من جا خشک کرده است (چوبی است. فکر میکنم قسمتی از یک اسباب بازی بوده.)
پینوشت2. اصطلاح «میان پرده» (که بکار بردم) را در نوشتههای محمدرضا جان دیدهام. به نظرم شیوهی جالبی است که با آن یک مطلب مرتبط با متن را در میانهی آن تعریف کنی. مطلبی که البته حذف آن ضربهای به اصل متن نمیزند.
17 Comments
محمدرضا جان
من هم ترکم، اما از آنهایی که هم خوب حرف میزند، هم بلد است بنویسد، هم شعر ترکی بخواند و هم در مورد زبان مادر اش نوشته دارد.
راه دایی را الان از تو میشنوم. ما در تبریز میگوییم «باشماق تیکن»
یاور جان. تو که کارت درست است برادر 😉 البته من هم اگر شهر را بخوانم و موقع خواندن کمی به خودم فشار بیاورم منظورش را متوجه میشم!
حق با توست. چون صدیقه هم یک تلفظ دیگر آورده. انگار در جاهای مختلف کلماتش فرق میکند. اینجا هم بعضی هایشان را پیدا کردم:
(وبلاگ خیلی مرتبی نیست و نکتهای که گفتم را هم اگر با ctrl+F سرچ کنی در وسطها میتوانی پیدا کنی.)
https://goo.gl/XN88rM
ولی به نظرم «داییم یولی» یا «داییم یولو» ما جزو بامزه ترینهایشان است :))
ممنون که نوشتی 🙂
محمدرضا جان
ما به کفشدوزک میگیم ” اوچ اوچ ”
اوچ اوچ گِت دَدَمی گَتگَ
اُزون دَ اُلماسا
گِت نامَسین گَتگَ
صدیقه جان. تلفظ شما هم جالبه به نظرم 🙂
برای یاور هم نوشتم که انگار این موجود دوست داشتنی را هر جا به یک اسم میشناسند.
راستی چه شعر خوبی نوشتی. راستش من کامل متوجه نشدم :)) ولی ببین درست حدس میزنم:
“کفشدوزک برو بابام رو بیار..
اگر هم خودش نشد..
برو و نامهاش رو بیار.”
مرسی مرسی مرسی از شعر قشنگت 🙂
با خوندن این مطلب لبخند رو لب ام جاری شد . برام جالب بود .
شاید برات جالب باشه که من هم ترک ام و جالب تر اینکه از جمله ترک هایی هستم که به صورت مهاجر در شمال ساکن شدند .
فی الواقع ترک شمال ام ! از دسته افراد مشابه خودت که نصفه نیمه بلد ام .
اینها رو گفتم که برات بنویسم _تا جایی که من پیگیری کردم _ به کفشدوزک همون اسم خودش رو می گن.
یکی از آشناها ، خیلی وقت پیش پای صحبت ش نشسته بودم و ترک هم بود ؛ مدعی بود ترکها بدون خون و خونریزی تهران را تصرف کردند .به نظر من که پر بیراه نمی گفت .
سینا. خوشحالم که لبخند زدی و خوشخالم که متن بالا باعثش بوده 🙂 فکر میکنم که نهایت دستاورد آدمها همین لبخنده. (حالا نمیخوام خیلی فلسفی بکنم حرفامو ولی تو در همین حد از من بپذیر :)) )
خیلی جالب بود برام. فکر کنم کفشدوزک از اون کلماتی بوده که ترکهای اهل هر محله و منطقهای براش یه اسم درست کردن :))
اره واقعا ترک ها زیادند همه جا :)) معمولا هم انسانهای خیلی فرهیختهای هستن 😉
مرسی نظرتو که نوشتی 🙂
ما توزنجان بهش می گیم قیزدوغان اوغلان دوغان.در زمانهای قدین وقتی زنی پا به ماه بود و کفشدوزک رو دستش می نشست با گفتن قیز ، اوغلان جنسیت بچه مشخص میشد مثلا اگر روی کلمه قیز کفشدوزک پرواز می کرد معنیش این بوده که فرزند دختر است.
زینب. هر بار که جواب تو رو میخونم خنده م میگیره. چقد زبان ترکی قشنگ و بامزه ست. (حیف که من کم بلدم 🙁
مرسی که نوشتی برام 😉
ما هرجا کفشدوزک میبینیم میذاریم رو دستمون بهش میگیم گیزدی اوووچ اوغلاندی …. ??? ببخشید دیگه اینجاش بی ادبی بود نتونستم بگم?
ما هم در لری به کفشدوزک_ مال هالو کجا _ می گیم که معنی فارسیش _خونه دایی کجاست_ میشه
از این جهت که شبیه ترجمه راه دایی فارسی شما بود عرض کردم
چه جالب. انگار دایی نقش تعیینکنندهای در مفهوم کفشدوزک داشته :))
ما هم به کفشدوزک میگیم فاطما ننه ?
در ترکی به کفش دوزک “اوغور بوجویو” یا ” uğur böceği” می گویند.
سلام. در زبان و فرهنگ قشقایی به کفشدوزک، “جوراب گتیرن” میگن. معمولا اگر کفشدوزکی روی لباس کودکی بنشیند، اطرافیان و بخصوص پدر و مادر اون کودک موظف به خرید جوراب برای کودک میشن!
سلام در روستای ما فاطما ننه، باشماق تیکن،میگن البته ما خودمون اسمشو گذاشتیم قاقانَنَه
سلام
خیلی جالبه 🙂
ما از سمت همدان هستیم
به کفشدوزک میگیم
بابام بوجوگو
ما قشقایی ها اگر کفشدوزک را ببینیم روی دست میزاریم و میگیم ؛ ازیمه جوراب گتیر کاکاما گلین
یعنی برو واسه خودم جوراب بیار واسه داداشم عروس بعد اینقدر این جمله را تکرار میکنیم تا کفشدوزک پرواز کنه و بره😊😊