(نوشته شده در 9 اسفند ۹۵)
.
متاسفانه طی چند ماه اخیر، میزان ساعات متمم خوانیام به شدت کاهش یافته و من که از این روند ناراحت هستم، خودم را تنبیه کردهام و به ندرت روزنوشتهها را میخوانم.
به عبارت بهتر، فقط وقتی یک متن را در روزنوشتهها میخوانم که یک درس هم در متمم خوانده باشم.
اما دو بار از این قانون تخطی کردهام.
یکبار، وقتی بود که پلاسکو فرو ریخت.
من که تا چند ساعت بهت زده بودم و نمیتوانستم آنرا بفهمم. این بود که وقتی محمدرضا جان درباره پلاسکو تیتر زد، خیلی دوست داشتم بدانم تحلیل اش چیست و آن را خواندم. (در آن مورد، موضع گیری محمدرضا جان شبیه چیزی بود که انتظار داشتم – هر چند عمق تحلیل با چیزی که من فکر میکردم قابل مقایسه نبود).
بار دوم هم همین چند روز پیش بود.
وقتی تیتر نوشتهی محمدرضا جان این بود:
“خودافشایی: دارم به یک سمینار فکر میکنم!”
باز هم نتوانستم مقاومت کنم و متن را خواندم.
هر چند به علت تحریم بودن نتوانستم در زیر همان نوشته کامنت بگذارم – اگر چه با دور زدن مقطعی تحریم توانسته بودم متن را بخوانم! -، اما این خبر آنقدر خوشحال کننده بود که نتوانم از ابراز خوشحالیاش خودداری کنم.
مخصوصا اینکه سمینار آخر (رفتارشناسی در محیط کار) را هم آگاهانه از دست دادهام (در واقع انتخاب کرده بودم تا از دست بدهم) و بعد از سمینار، محمدرضا جان اعلام کرد که دیگر در سمیناری حاضر نخواهد شد.
خلاصه اینکه از همان دیروز شروع کردهام و با جدیت بیشتری متمم میخوانم.
نمیدانم موفق شوم تا در سمینار باشم یا نه. حتی نمیدانم تا آن موقع زنده هستم یا نه.
اما من از همین الان شوق حضور در سمینار را در خودم حس میکنم!
بس است دیگر. بیشتر توضیح نمیدهم!.. باید به متمم خوانیام برسم :))
2 Comments
خوش به حال ما که معلم مان به سمینار فکر می کند . خوش به حال ما که خودافشایی شاید کاری کند تا ما شاید هم من به آرزویمان برسیم . همه این ها اتفاقات خوشایندیست که دست به دامانشان شده ایم تا با معلمان پیمان ببندیم . خوش به حال ما ….
محمدرضا جان متمم خوانی را من هم با قدرت شروع کرده بودم که باز با مانع محکمی به نام دانشگاه روبرو شدم ، ولی سعی می کنم از موضع خودم کوتاه نیام.
سینا جان. منم خیلی خوشحال شدم. امیدوارم بتونیم خودمون رو به سمینار برسونیم…
درباره شرایطت تا حدودی خبر دارم که مجبوری چند ماهی با فشار دانشگاه رو پشت سر بذاری. ولی به نظرم تا جایی که میتونی دانشگاه رو حداقلی که لازم داره نگه دار. به قول خودت، همه ی ما میدونیم که تو دانشگاه چیزی به آدم یاد نمیدن…
مرسی که نوشتی اینجا 🙂