پیشنوشت صفر. این نوشته، یک متن شخصی و ادامه گفتگوی تلگرامی بین من و یکی از دوستانم هست که در آن درباره باورهای الان خودم درباره یاغیگری، عصیان، سیگار کشیدن و موارد بیربط دیگر نوشتهام. از آنجا که هدفم صرفا گفتگو با آن دوست عزیزم هست، بعید میدانم جز عدهی کمی، بقیه آن را دوست داشته باشند.
پیشنوشت یک. امروز دوست عزیزی، بدون مقدمه، در تلگرام برایم این پیام را فرستاده بود:
تابحال سیگار یا قلیان کشیدهای؟ و اگر نه، آیا هیچ وقت دوست نداشتی آنها را امتحان کنی؟
بعد که جوابهایم را برایش نوشتم ( که برای هر دو سوال منفی بود)، برایم نوشت که او هم تابحال سیگار نکشیده، اما فکر میکند سیگار کشیدن میتواند معیاری از یاغیگری و عصیان (به معنی خارج از چارچوب عادی رفتن) باشد.
از او خواستم اگر ممکن است پاسخ سوالش را در اینجا بنویسم.
نه صرفا به خاطر اینکه متنی نوشته باشم و وبلاگ به روز شده باشد، که هم برای اینکه اسیر شتابزدگی فضای تلگرام نشوم و حرفم را کامل بنویسم. هرچند، شاید بخشهایی از حرفهایم برای پاسخ سوال مذکور، طولانی یا بیربط به نظر برسد.
اصل نوشته:
دوست خوبم،
من تابحال سیگار نکشیدهام. البته دوستانی داشتهام که سیگاری بودهاند – هرچند تعدادشان زیاد نبوده – و آشنایانی که برای رفتن بوی شیر دهانشان، سیگار میکشیدهاند.
بههر حال، تابحال دوست نداشتهام سیگار بکشم و سیگاری باشم. قلیان هم همینطور.
اما آیا از این میتوان نتیجه گرفت که دوست ندارم یاغی باشم و از چارچوبها و پیشفرضها عبور کنم؟
اینطور فکر نمیکنم.
در واقع بهنظرم میرسد که این دو ارتباطی با هم ندارند – یا اگر دارند، احتمالا ارتباطی سطحی است و یاغی بودن، هنجارشکن بودن، عصیانگر بودن، یا شاید همان «دیوانه بودن» (به تعبیر دوست خوبمان یاور)، میتواند لایههای مختلف و عمیقتری هم داشته باشد.
شاید سطحیترین لایههای عصیانگری، در کارها و رفتارهای ظاهری باشد. اینکه مدل موی من، یک مدل خاص و عجیب باشد. یا اینکه به قول تو وقتی تابحال سیگار نکشیدهام، سیگار بکشم.
اینها کارهایی ظاهری است که البته، نوعی سرکشی از چارچوب رایج هم به حساب میآیند.
یا در سطحی دیگر، افرادی که انقلابها را به راه میاندازند، از اختراعات تاثیرگذار دنیای تکنولوژی تا انقلابهای سیاسی، احتمالا نوعی از دیوانگی و قبول نکردن سنت معمول را در خود دارند.
اما بطور خاص، فکر میکنم ما در شرایط متعددی با به چالش کشیدن ارزشهای پیشفرض جامعه میتوانیم «دیوانه بودن» را در سطح بالاتری تجربه کنیم.
مثلا همین که به خود میگوییم در انتخاب بین دو مسیر، سعی میکنیم مسیر مشکلتر را انتخاب کنیم.
یا اینکه در روزگاری که حوصله خواندن متن برای بسیاری از افراد، در حد خواندن چند خط کپشن عکسهای اینستاگرام هم نیست، وبلاگ مینویسیم و حرفها و تفکرات خود را در چند صد کلمه بسط میدهیم،
یا تصمیم بر اینکه انتخابهای خود را بهخاطر حرف مردم تغییر ندهیم (یا لااقل تلاش کنیم در این مسیر باشیم)،
و نمونهها و لایههای دیگری که مطمئنم اگر تو هم کمی فکر کنی، موارد بهتری به ذهنت میرسد.
فکر میکنم خیلی به حاشیه رفتم.
خلاصه خواستم بگویم که فکر میکنم وقتی ما ارزشهای جا افتادهی جامعهی جمعگرایمان را به چالش میکشیم و سعی میکنیم تا آنطور که باور داریم رفتار کنیم، میزان عصیانگریمان از سیگار که هیچ، شاید حتی از فرد مستی که عربده میزند هم، بیشتر باشد 😉
___________________________________________________
نوشتهای که موقع نوشتن متن یادش افتادم: از تاکسی، تا قلیان و تا فتحعلی شاه قاجار
8 Comments
سلام محمد رضا
با این که خودم سالهاست سیگاری هستم و اتفاقا آدمهایی سیگاری هم دور و اطرافم کم نیست ولی متنت تداعیهای جالبی برام داشت. صرف نظر از این که سیگار کشیدن خوبه یا بده (که البته همه میگن بده 🙂 ) ولی مطمنا سیگار کشیدن برای خارج شدن از چارچوب خیلی خنده آور باشه. چیزی که خیلی برام جالب بود اینه که همیشه فکر میکردم سیگار نکشیدن یه جور خارج شدن از چارچوب باشه . نه اینکه همه دوروبرم پر از دوستای سیگاریه اگه یکی نکشه میگم بابا دمت گرم خیلی کارت درسته 🙂 . در ضمن قالب جدیدت هم خیلی خوبه. موفق باشی
سلام محمدصادق جان
خیلی جالب بود برام. به قول تو چون من سیگاری نیستم احتمالا سیگاری اطرافم کمتر دارم و بازم احتمالا به همین دلایل هست که تو ذهن خودم و دوستام سیگار کشیدن میتونه (لااقل تو سطحیترین لایه) یک جور خلاف “عرف” رفتار کردن باشه (عرفی که طبیعتا میتونه بسته به اطرافیان ما متغییر باشه). به این دقت نکرده بودم که کامنت تو باعث شد بکنم.
مرسی بابت تعریفت.
راستش تشکر قالب رو باید از علی کریمی بکنیم، که خسته نشد و انقدر سرکوفت به من زد و گفت که قالبم مزخرفه، که بالاخره عوضش کردم 😀
مرسی که برام نوشتی:)
من چند سال سیگار میکشیدم ولی هیچ وقت به این جنبه ش فکر نمیکردم چون به قول خودت بهتره توی چیزهای بهتری خارج از چهارچوب باشیم و متفاوت باشیم نه با سیگار و تفاوت های ظاهری
اره فواد. به قول تو من همین یک جنبه منظورم بود که شاید راه مناسبی برای دیوانگی نباشه. و به نظرم برای هر راه عجیب و غریب دیگهای هم همین مصداق داره و میشه درباره اش فکر بشه.
سلام محمدرضا
من در این مورد فکر کردم. من هم سیگار کشیدم و هم قلیون ولی نه سیگاری هستم و نه قلیونی.اما فکر میکنم این ها هم عصیان گری هستند و بازهی زمانی دارند. یعنی برای یک بچهی دبیرستانی سیگار کشیدن هل دادن مرزهاست و بسته به فرد میتونه اثر روانی خودش رو بگذاره ولی برای یک آدم مثلا سی ساله کمی خنده داره که با سیگار هنجارشکنی کنه(هرچند بعید نیست).
اساسا در بیشتر فرهنگ ها صدمه زدن به خود نوعی اعتراض محسوب میشه و من سیگار کشیدن رو زیرمجموعه این گزاره میبینم و میتونه به فرد احساس اعتراض کردن به هنجار ها رو بده و چندان توی ذهنم محکوم نمیبینم چنین حس و چنین گزاره ای رو و طبعا همونطور که گفتی هنجار شکنی سطح داره و همه در بالاترین سطح همه چیز قرار ندارند:))
سلام صدرا.
اره شاید هم بشه به قول تو به سن ربط داد. البته با توجه به کامنت محمدصادق، به نظرم اینکه “اطرافیان” فرد رو ملاک بگیریم احتمالا عام تر باشه. یعنی چون در دبیرستان هیچ کسی سیگار نمیکشه و سیگار نکشیدن دیفالت جامعه هست، به خاطر اون هست که تو اون سن، نوعی “هنجار شکنی” محسوب میشه.
درباره آسیب به خود هم، نکته جالبی گفتی. میشه از این منظر هم نگاه کرد. اینکه سیگار کشیدن نوعی آسیب به خود هست و میتونه نوعی اعتراض هم محسوب بشه.
مرسی که نظرت رو نوشتی 🙂
محمدرضای عزیز سلام
عصیانگری ودیوانگی به نظر من میتونه تعبیرهای مختلف داشته باشه فک کنم این واژه ازنظرتوبیشتر جنبه مثبت اون یعنی سرکشی ازعادتها و ارزش های غلط جامعه اس که بصورت عرف وارزش پذیرفته شدن ومقاومت دربرابراون میتونه برات مفیدهم باشه درحالیکه سیگارو….علاوه برخودت اطرافیانت روهم درگیرمیکنه وبه نظرمان اون دوست عزیز حتی نباید این سوال روازخودش بپرسه تاچه برسه به تو چون دراین صورت باید گفت این دیوانگی به معنای واقعی اونه (نبود عقل )
سلام انسیه جان
کلیت حرفت رو میفهمم و باهات موافقم. اما مگر به این گونه خاص از آدمها نمیگن “دیوونه” ؟ – من فکر میکنم اینطور باشه.
ممنونم که نظرت رو نوشتی.