بالاخره کتاب «پیادهروی و سکوت در زمانه هیاهو» را شروع کردم و تا نیمه کتاب، یعنی آخر فصل سکوت، پیش رفتم.
حس عجیبی داشت خواندن کلمات و حرفها و آواها، درباره ساکت بودن.
الان که صد صفحه را یکبار سریع ورق زدم، انتخاب چیزی که بشود نقل کرد راحت نبود. این جمله را، با تغییرات کمی در ساختار، اینجا به یادگار میگذارم:
حرفزدن و گوش دادن به حرفها را دوست دارم،
اما به تجربه میگویم،
که نزدیکی و صمیمیت واقعی با سکوت ایجاد میشود.
تا اینجای کار، حس خواندن کتاب برایم شبیه نوشیدن چای داغ در زمستان بود؛ دلچسب و آرامکننده.
بخش پیادهروی را که بخوانم، یک مطلب کاملتر برای معرفیاش مینویسم.