پینوشت (چرا این نوشته را نخوانیم). قبلا هم گفته بودم که ربط دادن اتفاقاتی که در دنیا میبینم و میشنوم به هم را دوست دارم. ذهنم هر از گاهی یکی از این ربط های جدید را کشف میکند و این کار برای خودش جذاب است. هر چند ممکن است برای دیگران جذاب باشد یا نباشد.
از طرفی، مطلبی که الان به ذهنم رسیده، به تنهایی بیانگر تمام دیدگاه من نیست و احتمال دارد موجب برداشت اشتباه حرف من شود. اما با این وجود نمیخواهم مدام پرانتز باز کنم و اما و اگر بیاورم و توضیح بدهم.
با این توضیحات، اگر با مدل ذهنی من آشنایی کمی دارید، خواندن این متن را به شما توصیه نمیکنم. (این نوشته را از محمدرضا شعبانعلی عزیز توصیه میکنم که دلیل نوشتن متن زیر هم بوده: +)
اصل نوشته:
همانطور که گفتم، اتفاقاتی افتاده که برایم جالب بوده. از آنجایی که آنها لزوما به هم ربطی ندارند، آنها را با شماره (و البته با حفظ ترتیب زمانی) مینویسم.
چند وقت پیش، یکی از دوستان متممیام میگفت روزنوشته ها را بیشتر از متمم دوست دارد. این حرفش در ذهنم حک شده: “روزنوشتهها حتی از متمم هم بهتر است..”.
برای من، این حرف کمی گنگ بود. نمیفهمیدمش.
حس میکردم چون محمدرضا جان دوست دارد اولویت ما خواندن متمم باشد تا روزنوشتهها، ما هم باید همین کار را بکنیم (هنوز هم همین حس را دارم).
اما انکار هم نمیکنم که خواندن روزنوشته ها – در مقایسه – برایم جذاب تر از خواندن متمم بوده و هست.
امروز چند دقیقهای را وبگردی کردم. میخواستم درباره “شاخص حرص و ترس” تحقیق کنم.
با سرچ این کلیدواژه، علاوه بر مطلب متمم (که آن را از قبل خوانده بودم) به مطلبی هم از وبلاگ محمدرضا رسیدم به نام “تصمیم گیری و فرار از ترسها یا تعقیب رویاها؟” (+). عنوان مطلب برایم آشنا بود، اما چون در آن از این کلیدواژه استفاده شده بود، تصمیم گرفتم مطلب را باز کرده و آن را بخوانم.
دیدم که محمدرضا در یک پیشنوشت درباره این شاخص صحبت کرده.
وقتی خواندن پیش نوشت و متن اصلی تمام شد و به خودم آمدم، دیدم توجهم بیشتر از پیش نوشت – که به خاطر آن به این مطلب آمده بودم – به اصل بحث جلب شده و در حال مقایسه خودم و جایگاهم در نمودار رسم شده هستم:
دقایقی بعد، وقتی بطور گذرا کامنت ها را – که دیگر مثل قبلتر ها علامت قلب ندارند:) – مرور میکردم، دیدم محمدرضا در پاسخ یکی از دوستان، حرف جالبی نوشته. حرفی که در پاسخ به سوالی مطرح شده که سوال و مشکل من هم هست.
تکهای از کامنت را (که یکی از انگیزه های اصلی نوشتن این مطلب و شاید مهمترین انگیزه بود) اینجا میآورم:
“به نظر من روبرو شدن با ترس به هیچ روی هم معنی با تعقیب رویاها نیست. حتی نزدیک به معنیاش هم نیست. در واقع دقیقتر بگم (حداقل در دنیای من) روبرو شدن با ترس هیچ فرقی با فرار از ترس نداره و این دو لغت هم معنا هستند.
برای کسی که به تعقیب رویاهاش میره اون ترسها اساساً وجود نداره. با چی میخواد روبرو شه؟
وقتی میگی روبرو شدن با ترس، یعنی اون ترسها رو به رسمیت شناختی. به رسمیت شناختن به معنای ترسیدن است و روبرو شدن با ترس یعنی تلاش برای نترسیدن از چیزی که به ذاته ترسیدنی است.
کسی که در محور افقی و تعقیب رویاها حرکت میکنه ترسی نداره که بخواد باهاش روبرو بشه و اصلاً نمیتونه بفهمه که بقیه چرا دارن میترسن و از چی میترسن.” (+)
وقتی این مطلب را خواندم، در افکارم غرق شدم.
بعد از چند دقیقه، ناخودآگاه یاد حرف دوستم در چند ماه پیش افتادم که میگفت “روزنوشتهها حتی از متمم هم بهتره” – انگار پروندهی آن حرف هنوز در ذهن من باز بوده.
اما حالا احساس میکردم میتوانم این حرف را بهتر بفهمم. که چرا روزنوشتهها برای من هم جذاب تر از متمم است.
با خودم گفتم که احتمالا دلیل آن، الهام بخشی بیشتر روزنوشتهها باشد.
چیزی که البته نبود آن، برای متمم به هیچ وجه نقطه ضعف تلقی نمیشود و دلیل آن هم برای متممیها مشخص است (اساسا کارکرد متمم آموزشی است و برای الهام بخشی تعریف نشده). اگر چه داشتن این ویژگی برای روزنوشتهها، مزیت بزرگی است و من هم عاشق آن هستم.
پینوشت. راستش را بخواهید، باز هم آنطور که دوست داشتم مفهوم حرص و ترس را نفهمیدم و باید بیشتر درباره اش بخوانم.
اما استعاره محمدرضا را برای تشبیه آن به “فرار از ترسها” و “تعقیب رویاها” دوست میداشتم. شاید بد نباشد که در ابتدای هر هفته یا هر روز، با خودمان چک کنیم و ببینیم وضعیت ما الان کجای این شاخص است؟ و کجا دوست داریم باشد؟ – لااقل تا موقعی که این تفکر ملکهی ذهنم شود، این کار را میکنم.
4 Comments
بیشتر ما در نمودار وسط بین علایق و واقعیت گیر کردیم.
بی عملی بدترین تصمیم است و بقول محمدرضا حتی تصمیم نگرفتن هم نوعی تصمیم است.
از طرفی میخواهیم پیشرفت کنیم و از طرف دیگر از منطقه امن جدا نمیشویم و خطر نمی کنیم.
سجاد جان. ممنونم از نظرت. باعث شد دوباره در این باره فکر کنم.
باهات موافقم.
دارم فکر میکنم راه چاره چیه؟
سلام به بازیسازی علاقه دارم اما می ترسم که به سمتش برم چون میترسم که با توجه به وضعیت جامعه ممکنه نتونم موفق بشم به نظر شما بهتره کدوم رو انتخاب کنم بازیسازی یا مطالعه برای کنکور تجربی؟
سلام.
دیروز در مورد ترس از اینده میخوندم که همین مطلب محمدرضا شعبانعلی که شما اشاره کردید رو خوندم. خیلی برام جالب بود و جایگاهم در نمودار کاملا مشخص.?
این روزها بیشتر متممخوانی میکنم میخواستم به سراغ موضوعات دیگه برم اما احساس کردم باید بیشتر در مورد ترس بدونم. امروز که سرچ کردم به وبلاگ شما رسیدم.
اتفاقا به نظر منم روزنوشتهها دلنشینتره چون از تجربهی زیسته گفته میشه و نظرات شخصی، ولی متمم همینطور که شما گفتید اموزشی است و طبیعیه که باید از مستندات گفته بشه و مستندات و نظریهها هم خشک و جدی هستند.
من اون مطلب رو خوندم ولی برخلاف همیشه یادم رفت کامنتها رو بخونم. چون من در متمم تمام کامنتهای درس مربوطه رو میخونم. به نظرم کامنتها کاملکنندهی درس هستند.
مطلبتون برام خیلی حرف داشت.
برای تشکر خواستم کامنتی بذارم و بعد برم.
ممنونم از مطلب خوبتون.