(نوشته شده در ۲9 آذر ۹۵)
.
این چند روز خیلی سرم شلوغ شده. یک کار کسل کننده را باید انجام بدهم. خلاصه اینکه چند روزی بود حال و حوصله خوبی نداشتم. تا اینکه امروز یکی از دوستان خوبم، این عکس را برایم فرستاد:
به محض دریافت آن، من هم خندهام گرفت.
نمیدانم این آپشن فقط روی من نصب هست یا شما هم میتونید چند ثانیه قبل و بعد عکس رو در مغزتون شبیه سازی کنید و برای لحظاتی در آسمانها سیر کنید. پیشنهاد میکنم، سعی کنید انجامش بدهید! تجربهی فوق العادهای است.
برای دوستم نوشتم:
“محاله که این بچههای در حال خندیدن رو ببینم و کمی ،حتی کمی، زندگی رو الکی جدی بگیرم، الکی استرس بگیرم، الکی نارحت باشم، الکی نگران آینده باشم… امیدوارم اون روز رو نبینم که اینطور نباشم، که در این صورت مرگ برام لذت بخش تر خواهد بود تا آن زندگی.”
پینوشت. راستی، این دو تا خانم کوچولو، دختر خاله هستند.:)
1 Comment
یه خواهر زاده ی دختر و یه برادر زاده پسر دارم که به لحاظ سنی تو مایه های همین دختر خاله هان
این دوتا وقتی با هم بازی میکنن صدای خنده شون کل خونه رو ورمیداره و چیه که لذت بخش تر از خنده ی بچه ها باشه؟