پیشنوشت صفر. آنچه در این مطلب مینویسم، صرفا منطق من هست و شاید درست هم نباشد. هر چند امروز باور من است و برای خودم، کاملا قابل اتکا.
پیشنوشت یک (چرا این مطلب را نوشتم؟). در روزهای اخیر، افرادی را در کوچه و خیابان و تاکسی و … میبینم که غر میزنند از وضعیت موجود.
درباره اقتصاد ناراضیاند. درباره رعایت نشدن حقوق خود ناراضیاند. درباره اجتماع ناراضیاند. درباره نان ناراضیاند. درباره آزادی ناراضیاند. و خلاصه درباره همه چیز ناراضیاند.
و همزمان، هیچکدام از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری را نمیپسندند و دوست ندارند (انگار میخواهند تیشرت بخرند). یا گاهی، تمام نامزدهای ریاست جمهوری را در یک سطح، بدون اختیار و بدون کارایی میبینند.
حادترین موردی که همین دیروز دیدم، یکی از مامورین شهرداری بود که با نثار لطف خود، تمام کاندیداهای ریاست جمهوری را شست و گذاشت کنار.
اتفاقا همین رویداد باعث شد که این مطلب را بنویسم.
منطق من، بدون حاشیه و حرفهای با ملاحظه، اینطور فکر میکند.
دو حالت کلی برای هر فردی که امروز در ایران زندگی میکند متصور است:
یکی اینکه زندگی را ترک بگوید؛
دوم اینکه زنده بماند.
برای اولی، که تکلیف مشخص است و برای حالت دوم (انسانهای زنده)، باز هم دو حالت متصور است:
اول اینکه در ایران نماند و سریعا مهاجرت کند (هر چند بعضی وقتها به شوخی به دوستانم میگویم که اگر در پیادهروهای تهران یقه سه نفر را بطور تصادفی بگیری، لااقل یکیشان متوهم یا آرزومند یا محقق یا پیگیر کارهای مهاجرتش است! به همین خاطر روی کلمه “سریعا” تاکید دارم).
دوم اینکه در ایران بماند (برای مدتیکوتاه، یا برای طولانیمدت).
برای گروهی که میخواهند به هر طریقی که شده، بزودی از ایران بروند، شاید شرکت در انتخابات خیلی برایشان تاثیرگذار نباشد. میتوانند بنا به دلخواهشان شرکت بکنند یا نکنند. و برای گروه دوم (که لااقل در کوتاهمدت قصد یا توانایی مهاجرت را نخواهند داشت)، باز هم دو حالت کلی متصور است:
عدهای، شرایط زندگی برایشان مهم نیست. شاید عدهای از این افراد، همین که پاک و گوسفندوار (به قول محمدرضا) در دنیا زندگی کردهاند و خیر و شرشان به کسی نرسیده و نیتشان همیشه خیر بوده برایشان کافی است (هر چند ممکن و محتمل است با کوتهنگری، حماقتهای بزرگ داشته باشند و باعث خسارات فراوانی شده باشند). شاید هم عدهای دیگر، در فازهای دیگری باشند و باز هم سرنوشت و شرایط زندگی برایشان مهم نباشد.
عده دیگر، شرایط زندگی، کیفیت زندگی، مقصدهای کوتاه مدت و دستاورد نهایی زندگی برایشان اهمیت دارد.
برای افرادی که شرایط زندگی برایشان مهم نیست، شرکت در انتخابات میتواند سلیقهای باشد. بستگی به اینکه حوصلهشان بگیرد یا نگیرد.
اما برای عدهای که هم زندهاند، هم در کوتاه یا میانمدت در ایران خواهند بود و هم شرایط و کیفیت زندگی برایشان مهم است، شرکت در انتخابات به هیچ عنوان و با هیچ منطقی از نظر من، یک سلیقه نیست. این افراد باید در انتخابات شرکت کنند.
اما اینها که نوشتم منطق من بود.
واقعیت این است که عدهی زیادی زندهاند و منابع خدادادی را مصرف میکنند، بجز ایران در جای دیگری نمیخواهند (و شاید نمیتوانند) زندگی کنند، وانمود میکنند که شرایط زندگی برایشان مهم است، اما همچنان در انتخابات شرکت نمیکنند.
الان که تمام فکرهایم را جمع میکنم، باز هم نمیتوانم به نتیجه برسم که باید با این افراد صحبت یا گفتگو یا بحث یا دعوا بکنم، یا آنها را به حال خودشان و در دنیای خودشان رها کنم.