امروز یک ویدیو دیدم از جادی، با عنوانی که روی ویدیو نوشته: همه ما همیشه تازهکاریم – نگران دیر شروع کردن نباشید
برام جالب بود. چون هم جادی رو چند ساله دورادور میشناسم و میدونم حرف بیراه نمیگه. هم حرفها، با نکتههایی که درباره تاثیر «تجربه» در شهود و تصمیمگیری شهودی میشناسیم، به ظاهر متفاوته. با خودم گفتم فرصت خوبیه که اون حرفها رو بذاریم وسط، بهانهای بشن برای صحبت درباره شهود در برنامه نویسی.
اول لینک ویدیو رو میذارم به همراه چیزی که جادی برای توضیحات ویدیو نوشته. بعد چند نکته که به ذهنم میرسه رو مینویسم.
***
لینک به ویدیو یوتیوب: اینجا
تیتر و توضیحات جادی در یوتیوب:
منم تازه وارد شدم؛ نگران جونیور بودن خودتون نباشین
در دنیای کامپیوتر لازم نیست خیلی نگران «دیر شروع کردم» باشین. دنیای کامپیوتر بسیار وسیعه و وقتی حوزه عوض می کنیم همه مثل تازه واردها هستیم و حتی در حوزه خودمون هم سوادمون اگر دائما آپدیت نشه شاید حداکثر سه چهار سالی با ما همراه میمونه. در نتیجه در این دنیا نباید خیلی نگران «دیر شروع کردم» باشین چون همه ما وقتی سراغ کار جدیدی می ریم تازه کار هستیم؛ و پذیرش این خیلی چیزها رو راحتتر می کنه.
***
قبل از اینکه چیزهایی که به ذهنم میرسه رو بنویسم، لازمه دو نکته رو کوتاه اشاره کنم.
اول اینکه؛ حرف اصلی جادی، درباره تصمیمگیری شهودی یا شهود در برنامهنویسی یا چیزهایی شبیه اینها نیست (اینه که آدمها از مبتدی بودن نترسند). این رو متوجهم. اما ما میخواهیم با عینک «شهود» به این صحبتها نگاه کنیم. در واقع، این نوشته، نقد یا نقض حرف جادی نیست.
و نکته دوم اینه که من برنامهنویس محسوب نمیشم (اگر چه با زبانهای برنامهنویسی متداول آشنایی دارم). اما به هر حال این نکتههایی که به ذهنم میرسه رو اینجا مینویسم. اگر جایی نظر متفاوتی داشتید یا به نظرتون درست نبود، لطف میکنید اگر یادآوری کنید.
حرفها رو در زیر سه شماره دستهبندی میکنم:
تجربه، یکی از ستونهای اصلی شهود محسوب میشه.
البته این حرف، اما و اگرِ زیادی داره. تبصره زیاد داره.
مثلا اینکه تجربه بطور خودکار به شهود منتهی نمیشه. این وسط پروسهای وجود داره. هرچقدر که درباره تجربه فکر کنیم، تامل کنیم، فیدبک بگیریم، بهتر میتونیم اون رو هضم و جذب کنیم.
اما بطور کلی، میتونیم بگیم که «انباشت تجربه، طی پروسهای و با داشتن شرایطی، زمینهساز ایجاد شهود در ما میشه».
اینم نسبتا سرراسته که وقتی تجربه در زمینه تخصصی و حرفهای باشه، شهود ایجاد شده هم میشه شهود تخصصی. یا شهود کارشناسی.
حالا آیا واقعا در زمینه برنامهنویسی، میتونیم بگیم تجربه سالها کار در این حوزه، تفاوت زیادی درست نمیکنه؟
به نظرم هم آره. هم نه.
چطور؟
اونجا که مربوط به انجام خود تسکهای برنامهنویسیه، احتمالا جواب مثبته.
این روزها رواج LLMها یا همون هوش مصنوعی رو داریم. و در این موضوع، برنامهنویسی یه زمینه بسیار خاص محسوب میشه.
بگذریم از سرویسهایی شبیه replit ، lovable و موارد مشابه، که از طریق نوشتن نیاز با زبان آدمیزادی، کدها رو خودشون مینویسند و به شما برنامه قابل اجرا رو تحویل میدن.
حتی همین چتجیپیتی هم، که یک ابزار عمومیه و مختص این کار بهینه نشده، میتونه یک دستیار خیلی خوب برای برنامهنویسی باشه. کمک کنه تا هر کسی سریعتر از همیشه، به توانمندیهای عمومی یک برنامهنویس دست پیدا کنه.
اما با وجود همه اینها، هنوز هم تجربه و شهود تخصصی کارکردهای مهم خودش رو داره.
حتی با بهترین پرامتها هم، مدلهای زبانی فعلی احتمال توهم جدی دارند. احتمال تولید جوابهای پرت دارند. و اتفاقا یکی از کارکردهای مهم شهود، همین تشخیص «نرمال نبودن» شرایطه.
همون حس که گاهی در روزمره هم تجربه میکنیم که از جایی به ما گفته میشه: «انگار چیزی جور نیست اینجا. حواست رو بیشتر جمع کن… ».
از طرف دیگه، شهود تخصصی نقش مهمی برای عبور از بحران در شرایط حساس و چالشی داره.
به قطعی بخشی از سرویس AWS فکر کنید که همین چند روز پیش اتفاق افتاد و زیرساخت سایتهای زیادی رو مختل کرد. (انقدر دامنه این تاثیر زیاد بود که این خبر که یک تشک هوشمند بیشاز حد گرم شده یا در حالت نامناسبی قرار گرفته بود، مثل یک جوک در اینترنت دستبهدست شد!)
البته ممکنه بگید: مگه چند نفر در جایی شبیه آمازون کار میکنن؟
ولی موضوع اینه که برای شرکتهای کوچکتر هم شرایط سخت پیش میاد. صرفا چون به اندازه AWS فراگیر نیستند، اثر مشکلاتشون کوچکتره. اما برای تیمهای نرمافزاری، مشکلاتی مثل داون بودن سرویس یا انواع حملههای اینترنتی و …، چیز غریبی نیست.
پس شهود هنوز مهمه و دقیقا در شرایط بحرانی هست که میتونه کاملا به کار بیاد؛ برای حل مسئله، به روشی که توسط یک تازهکار احتمالا دیده نمیشه.
–
البته اگر کسی به برنامهنویسی علاقه داره، همچنان میتونه از مزیت دیوار کوتاهتر این زمینه برای ورود لذت ببره.
در حالی که تلاش میکنه با بیشتر شدن تجربه، بتونه به شهود یک برنامهنویس حرفهای دست پیدا بکنه. تا در مواقعی که لازمه، از توانایی تفکر و تصمیمگیری شهودی خودش، بهرهبرداری کنه.
2 Comments
سلام وقت بخیر
ببخشید من یکم نظر تندی دارم
ولی مطالعه شهود به این شکل یجورایی میتونه باعث غیر شهودی شدن جاهایی ک قبلا شهود بوده بشه حس میکنم شاید این بنظر شما خیلی سطحی بیاد
ولی عمل کردن بعدیه که واقعا جان دهنده است
به همه چیز
اینطور بگم
مرحله اول دونستن
مرحله بعدش عمل کردن
ولی میدونین
یک وقتایی لازمه آدم خودش ندونه دقیق که اوضاع از چه قراره ولی عمل بکنه (در نظر شما عمل بی علم شاید پایه ای نداشته باشه ولی اینطور نیست این بی پایه نیست صرفا بر پایه ای که میدونی نمیدونی ولی باور داری)
و بعدش به مرحله دونستن میرسه
کلا میخوام بگم که
عمل کردن خیلی بیشتر به انسان کمک میکنه
عمل درست
شاید باز هم عجیب بیاد ولی چیزی هست که برای من بسیار عزیزه
معیار برتری انسان ها فقط پرهیزکاری(تقوا) است
خداوند متعال، به سبب تقوا ، بنده اش را از آنچه از عقلش دور مانده ، حفظ میکند و به وسیلهی تقوا او را نسبت به آنچه آن را نمیبیند و ناآگاه است روشن میسازد.
سلام
اول اینکه ممنون نظرتون رو نوشتین. حرفاتون اصلا تند نیست. شاید منظورتون اینه که مخالفید، که اونم اصلا مشکلی نداره.
اما قبل اینکه چیزی که در ذهنمه رو بنویسم، اینو بگم که کامل متوجه نشدم توی شروع صحبتهاتون گفتید «… مطالعه شهود به این شکل… »، منظورتون از «این» کدوم شکل هست؟
ولی حدس میزنم نظرتون درباره یادگیری شهود به شکل آگاهانه و با صرف وقت و دقت باشه.
اگه اینطوریه، واقعیت اینه که نه من، بلکه نظر شخصی در حد گری کلین هم همینه که خیلی باید حواسمون باشه که موقع یادگیری تصمیمگیری شهودی، نزنیم تنظیمات تا حدی درست خودمون رو هم خراب کنیم (خیلی با زبان خودم نوشتم. ولی اصل حرفش همینه). این رو در مقدمه کتاب sources of power میگه.
در ادامه هم، ایشون چند جلد کتاب نوشتن. در جاهای مختلفی مقاله منتشر کردن و سخنرانی کردن. درباره همین مفهوم تصمیمگیری شهودی.
این نشون میده یادگرفتن این مفهوم ایراد نداره. چیزی که مشکلدار ممکنه باشه اینه که ما عجله کنیم و با یادگیری چند قطعه کوتاه، حس کنیم تصمیمگیری شهودی یاد گرفتیم.
این قطعا بده و میتونه آسیب بیشتری داشته باشه، تا اینکه نفع داشته باشه.
اگه منظورتون اینه که منم باهاتون همنظرم. ولی اگه جایی رو درست متوجه نشدم، ممنون میشم که به بیان دیگهای بگید که متوجه بشم.