کتاب در دست، خط دوم از صفحه جدید را که میخوانی، شیرجه به درون افکار خودت، میروی به دنیایی دیگر.
چیزی انگار سر جای خودش نیست.
نمیدانی که چه میشود که کارهای درست، نادرست اجرا میشوند؛ کارهای نادرست، درست…
اما ما هنوز هستیم.
هنوز زندهایم و نفس میکشیم و امید کمرمقمان را – گاهی با انرژی بسیار – سرپا نگه میداریم تا نفس بکشد. تا نفس بکشیم.
در هوایی که برای تنفس، پاکیزه نیست.
پاییز است.