یکی از نوشتههای دوستداشتنی و مفید روزنوشتهها برای من، پیشنهادهاییست که محمدرضا شعبانعلی عزیز چند وقت پیش برای دوست متممیمان زینب نوشت و در آن، نکاتی را برای شروع وبلاگنویسی مطرح کرد (+). چند روز قبل، وقتی میخواستم آن نوشته را برای یکی از دوستانم که وبلاگنویسی را تازه شروع کرده بفرستم، فرصتی شد تا برای بار چندم آن را مرور کنم.
نکتهای به نظرم آمد که گفتم آن را اینجا با شما به اشتراک بگذارم تا خودم هم بیشتر حواسم به آن باشد.
در پیشنهاد هشتم، محمدرضا میگوید:
“هر وقت موضوعی به ذهنت رسید و خواستی در موردش بنویسی، تیتر آن را جایی روی کاغذ بنویس و بگذار یک یا دو یا سه روز از آن بگذرد. سپس بنویس.”
چون سعی میکنم توصیههای مفیدی را که میشنوم، بهکار ببندم، این توصیه را نیز مثل بقیه پیشنهادهای آن مقاله کمابیش اجرا کرده و میکنم. (البته بجز یکی دو مورد که یادم هست آنچنان هیجانی داشتم که نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و چیزی ننویسم!).
اما مطلبی که میخواهم بگویم، درباره دو کلمهی آخر پیشنهاد (کلمات بولد شده) و در واقع نکتهای است که بارها به آن بیدقتی کردهام. اینکه خیلی مهم است که بعد از نهایتا دو یا سه روز، مطلبی که روی کاغذ یادداشت کردهایم را در وبلاگ بنویسیم.
نمیدانم. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که مطلبی را روی کاغذ نوشته باشید، اما بعدا فراموش کرده باشید تا درباره آن بنویسید. یا آن موضوع، زیر موضوعات دیگر مانده باشد و به آن نپرداخته باشید.
البته برای من، این موضوع در یکصد روز اول – که هر روز مینوشتم – چندان جلب توجه نمیکرد. اما حالا که چند روز یکبار فرصت میشود تا وبلاگم را آپدیت کنم، این مورد بیشتر به چشم میآید. تا جایی که در لیست موضوعات که الان کنار دستم دارم، مهلت نوشتن درباره چندین موضوع به اتمام رسیده، یا دیگر آن core concept و منظور اصلیام را فراموش کردهام و یادم نیست که چه نکتهی خاصی بوده که میخواستم آن را بنویسم (راه حلی که بطور آگاهانه یا ناآگاهانه اجرا میکردم این بوده که علاوه بر موضوع، یکی دو خطی هم درباره آن موضوع روی برگهام مینوشتم – که چه شده این موضوع به ذهنم رسیده).
شما که غریبه نیستید. حتی در یکی دو مورد هم انقدر طول دادهام که آن موضوع را یکی از دوستانم ( دقیقا شبیه همان نکتهای که من مدنظر داشتم) نوشته (!) و طبعا از نوشتن دوبارهی آن منصرف شدهام.
خلاصه اینکه بهنظرم بهتر است زین پس هر مطلب را بیشتر از یکی دو روز در ذهنم نگه نداشته و سریعا آن را به اینجا انتقال دهم.
6 Comments
دقیقاً. برای منم بارها پیش اومده که تیتره رو جایی نوشتم ولی بعداً فراموش کردم به مطلب تبدیل کنم…! «سپس بنویس»اش خیلی مهمه!
فرید به نظرم شخص باید زخم خورده باشه تا بفهمه “سپس بنویس” چقدر مهمه :))
مرسی که نظرت رو نوشتی 🙂
غریبه و منم غریبه نیستم: به نظرم زیاد مهم نیست. چون مفاهیم تکراری ان و هر کی به سبکی اون مفاهیم رو انتقال میده به دیگران. نباس ترس داشته باشیم از اینکه:
نکند این مطلبی که من میخوام بنویسم چون تکراری هست دیگران فک کنم دارم کپی یا تقلید میکنم. در واقع یکی از مفاهیمی که زیبا شرح دادن ایشون این بود که همش تکرار
ممنون
علی. بهنظرم نه زیاد، که اصلا مهم نیست. اگه بخوایم خودمون رو محدود به حرف جدید یا ترس از دیگران بکنیم، احتمالا باید تا آخر عمر در انتظار یک ایده جدید یا مطلب جدید بنشینیم 😉
خوشحالم که دوست داشتی 🙂
محمدرضای عزیز خوشحال شدم از سخنرانیت در متمم
شما و شاهین عزیز بهمراه دوستان روز خوبی را برای اعضا رقم خواهید زد.
موفق باشید
سلام سجاد جان. ممنونم ازت رفیق. امیدوارم اینطور باشه 🙂