درباره شاگردی کردن و اهمیت آن، حرفهای زیادی شنیدهام.
قبلترها، از بزرگترها میشنیدم که میگفتند :
این آقایی که انقدر خوب کاشی میزند، چند سال پیش فلان اوستا شاگرد بوده.
این آقا که الان جزو بهترین کابینتسازان این منطقه است، مدتی پیش آقای نجار، شاگرد ایستاده.
صاحب این مکانیکی که الان کارش سکه شده، سالها ور دست اوستا فلانی آموزش دیده و مهارت پیدا کرده.
همچنین بود درباره شیرینیپز های موفق، مغازهداران موفق و … .
همچنین، مصداقهایی از عدم رعایت این نکته را هم در اطرافم میبینم.
بعضی افرادی که میشناسم، به پشتوانهی سرمایه نسبتا خوبی که در طی سالهای گذشته بدست آوردند (در رنج چند صد میلیون)، احساس میکنند که میتوانند در هر کاری موفق شوند. با این افراد که صحبت میکنم، مدام از کسبوکارهای پرسود صحبت میکنند. به این امید که چندصد میلیونشان در عرض مدت کوتاهی، به چند میلیارد افزایش پیدا کند.
از کتابهایی میگویند که خواندهاند: کتابهایی مثل پدر میلیاردر پدر مفلس. چگونه موفق شویم. راههای موفقیت در سی و چهار روز. فروش به مشتری با هفده ترفند. در دل مشتریان جا خوش کنید. راههای عملی برای تبلیغات موثر…
و از تجربههایی که در کار قبلیشان کسب کرده اند..
اما این افراد خیلی وقتها در کارهای جدیدشان شکست میخورند. چرا که نه آن کتابهای بازاری، در عمل به دردشان خواهد خورد، و نه آن تجربههای وابسته به مهارت قبلی.
گاهی تمام آن چند صد میلیون را میبازند و چند صد میلیون بدهی بالا میآورند.
گاهی هم سودی نمیکنند یا ضرر کمی میکنند و تقصیر را گردن رکود بازار، یا نفهمی مردم، یا اشتباهات دولت و یا کم بودن سرمایهشان میاندازند. غافل از اینکه شاید ایراد اصلی این است که در این حوزه جدید (هر چقدر هم جذاب و پر سود)، بیتجربهاند…
از طرفی موضوع «شاگردی کردن» برای منِ متممی هم (به واسطه فایل صوتی «هنر شاگردی کردن» محمدرضا شعبانعلی عزیز : +)، آشنا تر از همیشه جلوهگری میکند.
اما سوالی که مدتی است برایم مطرح است این است که من چه استفادهای از این «قانون» میتوانم بکنم. یا بهتر است بگویم :
چگونه میتوانم به واسطه «شاگردی کردن» و یادگیری «هنر» آن، مسیر آینده و اهدافم را بهتر طی کنم؟
هنوز اما، پاسخ قطعی این سوال را نمیدانم.