پیشنوشت منفی یک. توضیحی درباره حاشیه نویسی دروس متمم : +
پیشنوشت صفر. هر چند تمامی نوشتههای این وبلاگ صرفا برای تفکر بیشتر نوشتهشدهاند، اما به طور ویژه درباره نوشتههای گروه “حاشیه نویسی دروس متمم” لطفا به این نکته توجه داشته باشید که اگر درباره آنها مطمئن بودم، آنها را بهعنوان تمرین و در خود متمم ثبت میکردم و نه در اینجا.
پیشنوشت یک. نظر قطعی من این است که اگر مطلب “استعاره مفهومی و نقش آنها در پرورش تسلط کلامی” را در سایت متمم نخوانده باشید، خواندن این نوشته حاصلی نداشته و حتی ممکن است باعث فهم اشتباه یا متناقض موضوع گردد.
مقدمه.
یکی از راههایی که گاهی در مواجهه با چالشهای فکری ناشی از شبیه هم بودن دو یا چند «پارامتر، ویژگی یا شاخص» به نظرم میرسد (مخصوصا وقتی نمیتوانم آنها را بهخوبی از هم تمیز دهم) در نظر گرفتن آنها روی یک طیف پیوسته است. به عبارتی، با خودم میگویم :
آیا نمیشود پارامترهای مورد بحث را، بجای مستقل بودن، روی یک طیف در نظر گرفته و مدل کرد و از این طریق تعداد بیشتری از حالتها را متوجه شد؟
مثلا درباره برونگرایی و درونگرایی، وقتی در بعضی حالات افراد ویژگیهای برونگرایی را از خود بروز میدهند و در بعضی ویژگیهای درونگرایی را، بهنظرم میشود در مجموع، میزان برونگرایی و درونگرایی افراد در حالات مختلف را با درصد سنجید (امیدوارم درگیر مثال نشویم و فقط به عنوان مثال به آن نگاه کنیم).
به عبارتی، شاید بشود سوال “درونگرا هستی یا برونگرا” را با سوال “چند درصد مواقع، ویژگیهای رفتاری تو شبیه درونگرا/برونگراهاست؟” عوض کرد.
فرضا من بگویم 80% مواقع درونگرا هستم، 20% برونگرا (از 100 موقعیت مختلفی که برای من پیش آمده، در 80 موقعیت نشانههای افراد درونگرا را داشتهام و در 20 موقعیت، برونگرا بودهام).
طبعا این صرفا یک روش یا یک مدل است، و مدل تا وقتی بتواند حالات بیشتری را برای ما توضیح دهد، میتواند مفید باشد.
اصل نوشته:
نکتهی اول، از آنجا به ذهنم رسید که با خواند تمرین دوستان متممی، احساس کردم بعضی جملات و عبارتها، به خودی خود «استعاره محض» یا «تشبیه محض» نیستند. و گاهی با خواندن توضیحات دوستان، احساس میکردم میشود آن را استعاره دانست و گاهی نمیشود – و در مورادی هم، این احساس با حدسی که در ابتدا در مورد استعاره بودن عبارت مذکور زده بودم، یکی نبود.
در ابتدا به نظرم رسید که اگر تشبیه و استعاره را در ذهن خود، یک طیف در نظر بگیریم، شاید بشود آن را راحتتر مدل کرد و فهمید:
در واقع، هر چقدر تعداد شباهتها بیشتر باشد، ما از تشبیهِ صرف – که بیشتر جنبه ادبی دارد و چندان تفکر را درگیر نمیکند – به سمت استعاره و استعاره مفهومی خواهیم رفت.
حالا میشد اینطور گفت که آن عبارتی که در تشخیص تشبیه یا استعاره بودنشان شک داشتم، احتمالا جایی در میانه طیف بودهاند.
اما به نظر میرسید هنوز چیزی کم است و خود استعاره و تشبیه هم دو مفهوم مطلق نیستند و با مستقل بودن شباهتها، استعاره و تشبیه ما قویتر و مفیدتر خواهد شد.
از طرفی، با کمی دقت هم میشد حس کرد که در برخی تمرینها هر چند نقاط اشتراک دو موضوعی که به واسطه تشبیه یا استعاره به هم مربوط میشدند بهظاهر متعدد بودند، گاهی میشد نوعی از ارتباط را بین آن نقاطِ اشتراک دید و در واقع، نقاط اشتراک متعدد بودند، اما چندان مستقل بهنظر نمیرسیدند.
با در نظر گرفتن این موضوع، به این نتیجه رسیدم که شاید بتوان یک شاخص ( مثلا بهنام B) ایجاد کرد که با آن بتوانیم میزان قوی یا ضعیف بودن یک استعاره یا تشبیه را بسنجیم.
B میتواند با مفهوم پردازی موارد متعددی مثل میزان مستقل یا وابسته بودن مشابهتها به هم، میزان به ذهن خطور کردن مشابهتها در مرحله اول بعد از شنیدن نام آنها و … سنجیده شود ( بهنظرم مفهوم پردازی دقیق این شاخص در اینجا کمک زیادی نکند، اما مهم است که چند مورد از عواملی که استعاره یا تشبیه را قویتر یا ضعیفتر میکنند را در ذهن داشته باشیم).
در این صورت، شاید بتوان مسئله را بهتر و کاملتر مدل کرد:
و حالا میشود استدلال کرد که چیزی که متمم از ما بهعنوان پاسخ تمرین میخواهد، گوشه راست بالاست. یعنی یک استعاره مفهومی قوی و خوب 🙂.
پینوشت. تمرین من را هم میتوانید در اینجا ببینید که در آن به استعارهی عبارت “تجارت جنگ است” اشاره کردهام : +
2 Comments
محمدرضا این مدلی که معرفی کردی خیلی خوب بود، کاملا تو ذهن من جا گرفته. مرسی بابت این همه دقت و ذکاوت 🙂
ممنونم پریسا. خوشحالم که برات مفید بوده دوست من 🙂