سیزدهبهدر بعد از مدتها دست به دوربین شدم. ایدهای نداشتم که از چه چیزی میخواهم عکس بگیرم. صرفا دوربین را برداشتم و تا پارک ساعی رفتم.
ایدهها یکی یکی سبز شدند.
از شاخهای پر از شکوفه، تا رفتار آدمهای اطراف.
دوست داشتم همانروز دربارهشان بنویسم، اما هر چه کردم در میانه اخبار سیل و خانهخرابیهای ناشی از آن، دستم به نوشتن از زیبایی و بهار و زندگی نرفت. حالا هر چند کمی دیر، گفتم که عکسها را با شما به اشتراک بگذارم.
عکسها را پشت سر هم میگذارم تا اگر خواستید فکر کنید با دیدن هر عکس چه چیزی برایتان تداعی میشود، ذهنتان با کلمات سوگیری پیدا نکند.
۱
۲
۳
۴
۵
تصاویر ۳ و ۴ را تقریبا همزمان، وقتی منتظر بودم تا چایم کمی خنک شود، گرفتم.
اول، خانم و آقای مسن را دیدم که با فاصله اندکی از هم حرکت میکردند؛ آقا سادهپوشتر بود و خانم مشخصا شیکپوشتر، با رژ لب قرمز. از مسن بودن یا با فاصله حرکتکردن آنها ابدا پیر و فرسوده یا دور بودنشان را نتیجه نگیرید. اگر ساکت بودند، چون حرفها را خیلی قبلتر ها زده و عمل کرده بودند. کنار یکی از تابلوهای کسلکننده کنار پیادهرو ایستادند و مشغول خواندن شدند..
آنها که گذشتند، چند جوان بیست و خردهای ساله از سمت دیگر آمدند.
لباسهایشان با نُرم جامعه فرق داشت؛ یا خیلی گَل و گشاد بود، یا بسیار تنگ. احتمالا از روی لباسشان میشد برچسبهای عجیبوغریبی را به آنها چسباند، اما شاید هم صرفا، از دنیای دیگری بودند. شاید اگر پای حرفشان مینشستی اتفاقا گلهمند بودند از جامعهای که کمتر برای فهمیدن آنها، و بسیار بیشتر برای همسانسازیشان با نسلهای قبل، تلاش کرده..
…………………………..
پینوشت. چند روز قبل بطور اتفاقی گذرم به اینستاگرام دوست خوبم مریم معدلی افتاد و متوجه شدم عید در شیراز درگیر سیل بوده (خوشبختانه او و خانوادهاش در این حادثه صدمه جدی ندیدند).
مریم با دقت زیادی دیدهها و احساس خود از مواجهه با سیل را در اینستاگرام خود نوشته است. به نظرم خواندن نوشتههای او، همانطور که هدفش بوده، تصویر روشنتری از فاجعه سیل پیش روی ما قرار میدهد. اگر فرصت داشتید به نظرم خواندن آنها میتواند مفید باشد:
3 Comments
عکس اول واقعا زیباست
تداعی دو فصل پاییز و بهار با هم، و پر از حس و انرژی خوب
وقعا طرح خوبیه برای تفسیر آدمها
احسنت ت
نوشته ها و عکس هاتون بسیار خوب و جذاب بودن موفق باشید و به کار نوشتنتون ادامه بدید…
خوشحال میشم به وبلاگ بنده سر بزنید..