این روزها فرصت شد تا کتاب خاطرات بنیانگذار شرکت نایکی را که عید شروع کرده بودم، به اتمام برسانم. کتاب کفش باز اگرچه طولانی، اما در بخشهای متعددی واقعا جذاب و گیرا بود. اگر قصد مطالعه کتاب را دارید، امیدوارم خواندن این پست بتواند سرنخهای خوبی از حال و هوای کتاب بهتان بدهد.
اگرچه توصیه میکنم پیش از خواندن کتاب تا تیتر “نقاط قوت و ضعف کتاب” بیشتر جلو نروید – تا داستان برایتان اسپویل نشود.
نام نسخه اصلی این کتاب Shoe Dog است که در فارسی به نامهای «کفش باز» و «کفش فروش پیر» ترجمه شده. نسخهای که من خواندم توسط حامد رحمانیان ترجمه و در طرحی با همکاری نشر نوین و بانک ملت، برای دانلود رایگان قرار داده شده بود (اینجا: دانلود رایگان کفش فروش پیر). انصافا ترجمه کمایراد و روان بود و دوستش میداشتم.
کتاب، اگرچه کوتاه به حساب نمیآید، با جزئیات بدیع و دقیق خواننده را از ابتدا تا انتها درگیر داستان نگه میدارد.
آقای نایت فصلهای کتاب را طبق سالهای مختلف دستهبندی کرده و اتفاقات مهم هر سال از زندگی خود را، در حد ضرورت، تعریف میکند.
داستان از حوالی 1960 با تصویر یک پسرِ معمولیِ اتوکشیدهی پولدار، یک «بچه مثبت» واقعی با نام خودمانی باک، شروع میشود.
شمارش سالها با اتفاقات کوچک و بزرگ برای باک تا 1972 ادامه پیدا میکند و چالشهای مختلف بنیانگذار نایکی، در کنار خوشیهای زندگی او، به تدریج مقابل چشمان خواننده ظاهر میشود.
از متن کتاب بیش از این نمیگویم تا خودتان، اگر خواستید، پای تعریف فیل نایت بنشینید. اما تا اینجا دستتان باشد که میتوانید منتظر یک متن طولانی سرگرمکننده و البته آموزنده باشید.
در توییتر دیدم یکی از کاربران نوشته بود که نایت بچه پولدار بوده و بارها از اعتبار پدرش وام گرفته و خلاصه که این موفقیتی که او میگوید بهسختی بدست آورده را «چندان قیمتی نیست».
البته که من با این طرز فکر مخالفم و فکر میکنم مقایسه نایکی با میلیونها کمپانیای که بچهپولدارها نساخته یا ساخته و به باد دادهاند، برای بیپایه بودن این مدل استدلالها کافی است.
اگرچه، در کنار علاقهمندی به کار، سختکوشی، جسور بودن و بهرهمندی از کمی شانس و اقبال باید جایی هم در ذهنمان برای آن نیروی غیبی که به آقای نایت در پشت سر گذاشتن مشکلات مالی کمک میکرده، در نظر بگیریم. نکتهای که البته کمتر به وضوح به آن اشاره شده و همین نکته تمِ انگیزشی بودن را در کتاب تقویت کرده است.
نکته دیگر درباره بخشهایی از کتاب است که به مشکلات نایکی با دولت و قانونها و … اختصاص دارد که به لطف بروکراسی سیستم اداری کشور، درباره کسبوکارهای بسیار کوچکتر از نایکی هم برای ما کاملا قابل تصور است و به همین دلیل شاید پرداختن پر آب و تاب به این مشکلات برای شما هم تا حدی کسلکننده باشد.
از طرف دیگر، امکان دقیق شدن در صفات و ویژگیهای نویسنده و شم کسبوکاری و کارآفرینی او ارزش خواندن کتاب را دوچندان میکند.
نکته مثبت دیگر شرح دقیق فرهنگ آمریکایی و تفاوتهای آن با فرهنگ شرقی و بطور خاص ژاپن است که در میانه داستان مطرح شده و در نگرش خواننده تاثیر میگذارد.
از همه اینها که بگذریم، فصل آخر کتاب دوستداشتنیترین فصل برایم بود.
شاید اگر فقط یک دلیل برای توصیه یا پیشنهاد خواندن کتاب به دیگران داشته باشم، آن دلیل، جمعبندی عالی فصل آخر باشد که به ایجاد سوالات اساسی در ذهنم منجر شد.
در این فصل فیلنایت را میبینیم که بعد از چهل سال از تمام موانع گذشته و نایکی را به یک شرکت موفق و خود را به یک کارآفرین برجسته تبدیل کرده است. او حالا به دستاوردها و از دست دادههای خود نگاه میکند؛ مثلا داشتن دهها میلیارد دلار ثروت را در یک کفه ترازو و بیشتر با خانواده بودن را در کفه دیگر گذاشته و مقایسه میکند که آیا بهتر نبود وقت بیشتری با خانواده میگذراند؟
…
هیچ کس نمیداند.
هیچکس واقعا نمیتواند به این مدل سوالها جواب بدهد.
زیبایی زندگی همین است؛ انتخاب یک گزینهها، هزینهای معادل از دست دادن بقیه گزینهها دارد.
بعد از پایان کتاب مدام با خود میگفتم که راستی، من چطور انتخاب میکنم؟ و سالها بعد وقتی به انتخابهای امروزم نگاه میکنم، چقدر از آنها راضی خواهم بود؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشت۱. در توییتر 10 نقل قول از این کتاب را با هشتگ #کفش_باز_پیر توییت کردم (ترکیبی از #کفش_باز و #کفش_فروش_پیر :) ).
از سه توییت زیر که بیشتر لایک گرفتند، شما کدام را بیشتر میپسندید؟
* “رشد کن یا بمیر.” (7)
** “چه بخواهیم چه نخواهیم، زندگی یک بازی است. هر کسی این حقیقت را انکار کند، هر کسی که صرفا از بازی کردن خودداری کند، میرود روی سکوی تماشاچیان مینشیند.
و من این را نمیخواستم.
واقعا نمیخواستم.” (1)
*** “در نبردهای آتی،…، ما همانند «پرِ» خواهیم بود:
جوری رقابت خواهیم کرد که انگار زندگیمان به آن مسابقه بستگی دارد.” (6)
پینوشت۲. کافهبوک ترجمه دیگر این کتاب را با آوردن بعضی جملات آن در مطلبی معرفی کرده که میتوانید نگاهی بیاندازید. اینجا.
2 Comments
[…] وبلاگ آقای زمانی […]
بهترین گزینه همیشه انتخاب بهترین تصمیم در لحظه اس
چون هم گذشته خوبی رو برات رقم میزنه هم آینده خوبی و:)