در روزهای اخیر، تغییر ماهیت کسبوکارها در جاهای مختلفی توجهم را جلب کرده. از تعطیل شدن و تعدیل نیرو، تا تغییر در ماهیت کاری و مدل کسبوکار.
البته چنین تغییراتی برای کسبوکارها غریب نیستند. همیشه تا حدی وجود داشته. طبیعتا منحصر به ایران هم نبوده و نیست.
اما به نظر میرسد در ماههای اخیر، تکرار آنها به نحو محسوسی بیشتر از قبل شده.
مسئلههایی که این روزها در لایه کسبوکار میبینیم، تاثیرپذیرفته از شرایط کلان اقتصادیاند؛ و از این رو، تا حد زیادی اجتنابناپذیر.
اما من، به عنوان یک علاقهمند به کسبوکار، به این سوال فکر میکنم که: آیا میشود ایدههایی برای تعامل بهتر با این محیط خشن پیدا کرد؟
پستهای سری «پیچ تند» را به قصد فکر کردن درباره این سوال، مینویسم.
خوشحال خواهم شد اگر نوشتهها به لایه تحلیل هم برسند. هر چند هنوز از اینکه چطور میشود در نهایت به تحلیلی منسجم و همهجانبه رسید، چیزی به ذهنم نرسیده.
اما اگر هم نوشتن صرفا کمک کند که مصداقهای چنین تغییراتی را در محیط اطرافمان ببینیم، اتفاق خوبی میتواند باشد. چرا که دیدن یک پدیده، گام اول نزدیک شدن به تحلیل آن است.
عمدا اسم «پیچ تند» را برای این حرفها میگذارم.
هر چند که میدانیم «پیچ جاده» بهترین تعبیر برای این روزهای اقتصاد ما نیست. میدانم. اما به هر حال، لازم است همزمان روحیه خودمان را هم حفظ کنیم. تا با کارتهایی که در دست داریم، بهترین بازی ممکن را انجام بدهیم.
مقدمه را بیشتر از این طولانی نمیکنم.
صرفا این چند خط را نوشتم که بگویم در شروع این نوشتهها، چه در سرم میگذرد.
متن زیر را به اول نوشتههای این موضوع اضافه خواهم کرد. تا اگر کسی پست مقدمه را هم ندید، از نیت کلی در چند جمله باخبر شود:
صحبت درباره شرایط این روزهای کسبوکارها در ایران، به علت اوضاع کلی که از آن باخبریم، دو نتیجه میتواند داشته باشد: یکی ناامیدی. و دومی، چیزی از جنس هوشیاری.
تصمیمگرفتم در این باره چیزهایی بنویسم.
حرفهای عجیبی نیستند. اتفاقا بیشتر پراکندهاند. اما امیدوارم زمینه فکر کردن بیشتر را فراهم کنند، و کمک کنند به نتیجه دوم برسیم، و نه اولی.