پیشنوشت (مقدمه مهم!). صحبت درباره شهود خیلی سخته. خود آقای کلین هم در مقدمه کتاب Sources of Power، این نگرانی رو در پسزمینه صحبتها، و گاهی به صراحت، اعلام میکنه. دلیلی که میگه اینه که سادهانگاری مفهوم شهود (intuition) باعث ایجاد خطا میشه. طوری که درک ناقص این مفهوم، میتونه به آدم اعتماد به نفس کاذبی بده تا بیشتر و قویتر از همیشه، تصمیمات اشتباهی رو بگیره.
پس به عنوان یک نکته قبل از شروع، این رو در نظر داشته باشید که یادگیریهای کوتاه درباره تصمیمگیری شهودی، ممکنه به بدتر شدن مهارت تصمیمگیریمون منتهی بشه! از جمله متنی که در ادامه این پست آمده. امیدوارم با صحبت بیشتر و عمیقتر درباره این موضوع، این احتمال رو کمتر، و به سمت یادگیری واقعی حرکت کنیم.
اصل مطلب:
بعد از نگاه به تصمیمگیری از دریچه منطق و استدلال، حالا یک کتاب دارم میخونم درباره تصمیمگیری شهودی، به نام Sources of Power: How People Make Decisions.
کتاب رو گری کلین نوشته. یک شخصیت معتبر دنیای تصمیمگیری.
البته هنوز نمیدونم ترجمه خوب نام کتاب، «منابع قدرت» میشه، یا مثلاً «سرچشمههای قدرت»؟ یا شاید چیزی متقاوت از اینها.
به هر حال، حس کردم جالب میشه چیزهایی که به ذهنم میرسه رو، چیزهایی که برام تداعی میشن رو، مثل همین اسم فارسی مناسب برای کتاب، حین خوندن اینجا تعریف کنم.
در واقع این حس که با دوستی نشستهایم، و وقتی که در حال خواندن کتاب هستیم، با هم صحبت میکنیم.
(ممکنه دوست داشته باشید که این کتاب رو همخوانی کنیم؟ شک دارم که فرصت داشته باشید. اما اگر دوست داشتید، روی ایمیل info@mrzamani.com میتونیم هماهنگ کنیم. انگلیسی کتاب واقعا سخت یا تخصصی نیست).
مطلب رو شمارهگذاری میکنم که تفکیکشون مشخصتر باشه. توضیح و پینوشت رو هم اگر به ذهنم برسه، داخل هر شماره مینویسم.
گری کلین میگه:
شهود، در مقایسه با قضاوتی که از آنالیز دقیق منطقی و مرحله به مرحله میاد، شهرت بدی داره. از این جهت که معمولا آدم نمیتونه به بقیه توضیح بده که چطور به اون استدلال رسیده.
حتی تحقیقاتی هست که نشون میده اینکه به کسی بگید: بیا بنشین و به من توضیح بده که چرا به این استدلال رسیدی؛ میتونه کیفیت استدلالش رو کم بکنه.*
این بخش رو که خوندم. چیزی به نظرم رسید. ممکنه برای شما هم پیش اومده باشه:
گاهی کسی که قبول داریم، چیزی میگه که نمیفهمیمش. یعنی هر چقدر که فکر میکنیم، متوجه نمیشیم منطق پشت این حرف چطور بوده. اصلا با چه استدلالی داره چنین چیزی رو میگه.
ممکنه ازش بخوایم برامون توضیح بده مدل فکر کردنش رو. شاید هم خود اون فرد چنین کاری بکنه و تلاش کنه منطق پشت نگاهش رو شرح بده. شروع کنه به توضیح و تحلیل دیدگاهش.
بعضی وقتها، ممکنه بعد از تلاش زیاد باز هم نتونیم اون استدلال و حرف رو درک کنیم.
دلیل این موضوع، شاید اینه که ما داریم به شهود یک انسان گوش میکنیم.
شهود قابل توضیح دادن نیست.
و این «نتوان گفت» بودن، نقطه ضعفش نیست. ویژگیشه.
شهود، چیزیه که باعث میشه ذهن یک نفر، از ورودیهایی که داشته، از تجربیاتش، از اتفاقات محیطی که در حال وقوعه، یک الگو ببینه و بر اساس اون الگو، یک نتیجه بگیره. جوری که خود فرد هم دیگه نتونه بفهمه که این نتیجه دقیقا از کجا داره میاد. **
حرفم چیه.
اینه که اگه کسی رو قبول داریم در یک زمینه خاص، بهتره اگر جایی حرفش رو نمیفهمیم، اون رو ساده رد نکنیم. شاید حتی بهتر باشه اون رو قبول کنیم.
اما آیا منظورم اینه که «هر چیزی» رو در «هر زمانی» و به «هر قیمتی» گفت، بپذیریم؟
– طبیعتا نه.
اما یادمون هم باشه که همه جا زنجیر استدلال نمیتونه مستحکم و منطقی، مفاهیم رو به هم ربط بده.
و به خودمون این فرصت رو بدیم، که از شهود کسانی که قبولشون داریم، در زمینههای خاصی که میدونیم بیشتر از ما تجربه دارند، بهرهمند بشیم.
حالا شما چطور؟
تجربهای به ذهنتون میرسه که مصداق چنین چیزی باشه؟
پینوشتها – ۱
* بخشی که با ستاره علامت خورده، ترجمه آزاد و البته غیر دقیق از کتاب گری کلین هست (متن رو در زیر میذارم که اگر خواستید بخونید). دقت کنید که بقیه متن رو از برداشت خودم نوشتم، و حرف کلین نیست.
“Intuition is an important source of power for all of us. Nevertheless, we have trouble observing ourselves use experience in this way, and we definitely have trouble explaining the basis of our judgments when someone else asks us to defend them. Therefore, intuition has a bad reputation compared with a judgment that comes from careful analysis of all the relevant factors and shows each inference drawn and traces the conclusion in a clear line to all of the antecedent conditions. In fact, research by Wilson and Schooler (1991) shows that people do worse at some decision tasks when they are asked to perform analyses of the reasons for their preferences or to evaluate all the attributes of the choices. …”
** سادهسازی کردم. میدونم. امیدوارم بعداً حتما فرصت بشه که تعریفها رو خیلی دقیقتر مرور کنیم.
ــــــــــ
این نوشته در روزهای آینده تکمیل خواهد شد…
.