(نوشته شده در ۲1 دی ۹۵)
.
پیشنوشت. این داستان رو چند وقت پیش در پروفایل اینستاگرام محمدرضا جان خواندم (شاید حدود یک سال پیش). از اون موقع، خیلی وقتها و در مواجهه با بسیاری از رویدادها، یاد این داستان افتادهام. گفتم شاید گفتنش اینجا، همانطور که کمک میکنه حواسم به این نکته باشه، برای دیگران هم مفید باشه.
استالین هر وقت به ژنرال جدیدی دستور میداد که یکی از ژنرالهای قدیمی را بکشند، میگفت: او چند نفر را کشته و مردم نباید بفهمند. پوکهها در خانهی اوست. پوکهها را بردار و با پوکهی خودت در یک جای خانهات پنهان کن. ترجیح میدهم این بحثها حتی از نزدیکان هم پنهان بماند.
آخرین بار کسی که دستور استالین را انجام داد هشت پوکه را در یک کیسه پلاستیکی پیدا کرد. اما باز هم فکر میکرد خودش استثنا است.
کتاب نخستین زندگینامه استالین
– – – – – – – – – – – – – – –
پینوشت. الان که این مطلب را مینویسم، به یاد پستی از وبلاگ علی کریمی عزیز میافتم که فکر میکنم مثالی از مفهومی مشابه مفهوم بالاست. شاید فرصت داشته باشید نگاهی بیاندازید: هر که عیب دگران پیش تو آورد و بگفت