(نوشته شده در ۲5 آذر ۹۵)
.
پینوشت. همانطور که در پست قبلی گفتم، تصمیم گرفتهام نکاتی درباره تغییر و تغییر کردن را که در منابع مختلف خوانده یا به تجربه فهمیدهام، بنویسم و این اولین نوشته با این موضوع است.
میخواهم از هزینههای تغییر بگویم. احتمالا شما آن را میدانید. همچنان که من هم آن را میدانستم، اما تا بحال بارها به اشتباه در دام آن افتادهام و بارها شده که تلاشهایم برای تغییر، بدلیل بیتوجهی به این نکته شکست خوردهاند.
بگذارید با مثال ادامه بدهم. و اول یک خاطره.
ترم 6 بود و درس مخابرات داشتیم. استاد ما، مهندس خوشرفتار، انقدر سر کلاس با انرژی و شور و حال به ما درس میدادند که در بدترین روز و ساعت هفته (پنجشنبه بعدازظهر)، و بدون فشار حضور و غیابهای سایر اساتید، کلاس همیشه پر بود و احتمالا تحت تاثیر ایشان بود که خیلی از بچهها – و از جمله من – شیفتهی مخابرات شده بودیم.
یکبار مهندس خوشرفتار در سر کلاس کتابی به زبان انگلیسی معرفی کرد (اسم کتاب را یادم نیست). میگفت مباحث مخابرات را به زبان ساده توضیح داده و انگلیسی سادهای هم دارد که خواندنش را لذتبخشتر میکند. بعد از کلاس، به کتابخانه رفتم و کتاب را امانت گرفتم (دومین کسی بودم که کتاب را طی دو سال ورودش به کتابخانه میگرفت).
راست میگفت. کتاب خوبی بود و در حدی مباحث جذاب مخابراتی، مثل ماهواره، موبایل، تلویزیون، رادیو، آنتن، رادار و … را ساده توضیح داده بود که حد نداشت. با خودم گفتم : کاش بشود این کتاب را ترجمه کنم. هم پرستیژ دارد هم شاید درآمدی داشته باشد! اما چون حس میکردم ممکن است جاهایی از کتاب را براحتی نفهمم، همان ابتدا با مهندس صحبت کردم که با هم ترجمهاش کنیم.
تنها نکتهای که میدانستنم اما حواسم نبود، این بود که هزینه ها را حساب نکرده بودم.
انتظار داشتم من دقیقا همان زندگی، همان وقت فراغت، همان نمرات ترمهای قبل و خلاصه دقیقا همان کیفیت زندگی سابق را داشته باشم و این کتاب را هم ترجمه کنم.
که – طبیعتا – نشد. و بعد از چند ماه جابجایی این کتابِ چند کیلویی، از خیر ترجمه آن گذشتم.
تجربه اخیرم هم گروهمان است. یاکوپ. گروهی که هدفش این است که دستیار بازاریابی و تبلیغات باشد (و در کنار یادگیری، کمی هم ارزش آفرینی داشته باشد).
تا مدتی هم کار خیلی خوب پیش میرفت. اما بعد از رفتن چند نفر از دوستانم، و شاید چون هنوز نتوانستم درباره هزینه های آن با خودم به توافق برسم، فعالیت گروه کم (و در واقع صفر) شده.
– باز هم طبیعتا – تا وقتی که نخواهم بابت این تغییر هزینه پرداخت کنم (وقت، انرژی، پول …)، انتظار تغییر داشتن، به واقع بیهوده و احمقانه خواهد بود.
همه اینها را گفتم که بگویم قبل از اینکه بخواهیم تغییری را در زندگی خود رقم بزنیم، شاید بهتر باشد به پاسخ این سوال فکر کنیم که :
آیا حاضرم هزینههای این تغییر را بپردازم؟
و فقط اگر پاسخ مثبت بود، قدم در راه تغییر بگذاریم.