(نوشته شده در 30 دی ۹۵)
.
پیشنوشت صفر. الان که این متن را مینویسم، ساعت نزدیک سه بامداد است. یکی دو متن نوشتم تا روی وبلاگم بگذارم، اما هر کدام به بهانهای رد صلاحیت شدند. از طرفی، چون فردا برای اینکه سر کار بروم نمیتوانم دیر از خواب بلند شوم، این متن اصلا یکپارچه و منسجم نیست و به سادگی میتوانید از خواندن آن صرف نظر کنید.
پیشنوشت1. به توصیه محمدرضا شعبانعلی عزیز، از همان روزهای اول وبلاگ نویسی برای خودم لیستی از موضوعات و دغدغههایی که به نظرم جالب میآمدهاند داشتهام. اوایل این لیست را در موبایلم مینوشتم و الان این لیست کاغذی شده. معمولا وقتی موردی را در موبایلم نوشته باشم، آن را در لیست کاغذیام نمینویسم. اما موارد معدودی هستند که در هر دو لیست آورده شده باشند و یکی از آنها، «حسادت» است.
پیشنوشت2. مدت زیادی بود که میخواستم از «حسادت» بنویسم اما هر بار به بهانهای نوشتن آنرا عقب میانداختم. الان که فکر میکنم، نوشتن از حسادت به دو دلیل برایم مشکل به نظر میرسید: یکی اینکه بحث بزرگی است و شاید شروع کردن بحثهای بزرگ، از این جهت که نمیدانی باید از کجا شروع کنی و به کجا برسی، کمی با بحثهای کوتاه – اگر نگوییم سخت لاقل – متفاوت است. دومین دلیل برای طفره رفتن از نوشتن دربارهی حسادت (که شاید اهمیت آن کمتر از دلیل اول نباشد)، این بود که حس میکردم نباید از موضوعاتی استفاده کنم که دوستانم نسبت به من ذهنیت منفی پیدا کند. احتمالا به همین دلیل بوده که ذهنم به این سمت سوق پیدا کرده که درباره زندانی به نام فکر دیگران بنویسم. اما به هر حال، امشب تصمیم گرفتم این حصار را بشکنم.
حسادت در فرهنگ ما و در آموزههای ما، در غالب موارد – تقریبا همیشه – بار معنایی منفی داشته است.
از بچگی همیشه به ما گفتهاند که حسادت بد است.
حق نداشتیم بهخاطر اسباب بازی یا مداد رنگی بهترِ دوستمان، به او حسادت کنیم. حتی پدر و مادر ها هم شنیدهایم که در توجیه لزوم خرید تبلت برای بچهها، میگویند: الان همه بچهها تبلت دارند. اگر من برای بچهام تبلت نخرم (علاوه بر اینکه از فرصت رشد و شکوفایی و بقیه مزایا محروم میشود!) ممکن است به همسنوسالهای خودش حسودی کند و من دوست ندارم بچهی حسودی داشته باشم.
حتی به عنوان ضرب المثل هم همیشه و همه جا گفتهاند: “حسودی نکن. حسود هرگز نیاسود.” بگذریم که نگفتند منظور از نیاسود، آسوده نبودن نیست (منظور، «به آقایی نمیرسد» است).
همیشه هم تا توانستیم از حسادت نالیدهایم که چرا مردم انقدر حسود شدهاند و چشم دیدن ما را ندارند. مثالش هم همین چند سال پیش بود که بتازگی خودرو برای خانوادهها رواج پیدا میکرد و هر خانوادهای، وقتی پراید یا پیکان خود را تحویل میگرفت، برای دوری از حسادت و چشم زخم مردم، کلی چیزهای تزیینی از آن آویزان میکرد…
این پیش زمینهها دربارهی حسادت را بگذارید کنار این صحنه که در مسجد نشستهای و سخنران میگوید: در روز قیامت، همهی شهیدان کربلا به مقام حضرت اباالفضل غبطه میخورند…
خلاصه کلی صحبتهای چپ و راست و خرافه و باور و اعتقاد، با هم عجیب شده و مدل ذهنی منِ نوعی را درباره حسادت شکل داده.
اما اینکه حسادت واقعا چیست؟ و آیا یک مفهوم کاملا مذموم و زشت – سیاه – است؟ یا یک مفهوم خاکستری که گاهی هم میتواند مفید باشد؟
واقعیتش را بخواهید هنوز نمیدانم.
اما امیدوارم شروع این موضوع با پست امشبم، کمک کند تا ذهنم کمی مرتبتر شود و بتوانم دربارهی موضوع حسادت – که فکر میکنم از واقعیتهای دنیای انسانهاست – بهتر و عمیق تر فکر کنم.
11 Comments
به نظر من حسادت خیلی همه چیز خوبی هست ، فکر میکنم کنم حسادت خیلی خوب میتونه ما رو وادار کنه به پیش بریم و راکد نمونیم
بدی حسادت از اونجایی شروع میشه که جای تلاش برای بالارفتن و سبقت گرفتن از بقیه تلاش کنیم افراد بالاتر از خودمون رو پایین بکشیم
حسین. دارم سعی میکنم کمی تئوری سازی کنم مفاهیم ذهنی ام رو. یعنی چیزی که خیلی کلی تو ذهن من و شاید بقیه هست رو روی کاغذ مرتب بنویسم.
ممنونم از کامنتی که گذاشتی ولی اگه تونستی، کمک بزرگی بهم میکنی اگه اینجا یا تو وبلاگ خودت کمی مفصل راجع به حسادت بنویسی.
قطعا خوندن مطالب دیگران میتونه کمک کنه به فکر کردنم.
مرسی:)
سلام
به نظر من حسادت نه سیاهه نه سفید بلکه خاکستریه!! حالا این خاکستری بودن اگر متمایل به سفید باشه و باعث پیشرفت ما باشه خیلی خوبه یه جورایی مثل یه تلنگر مثبت هست! اما اگه این خاکستری متمایل به سیاه باشه و حسادت باعث خودآزاری یا دیگر آزاری بشه و سود مثبتی نداشته باشه خیلی بده!!
سلام
ممنونم از نظر مفید شما دوست خوبم. از نظر شما ایده گرفتم و در نوشته بعد مفهوم حسادت رو به سه نوع سیاه و سفید و خاکستری تقسیم کردم.
مرسی که نظرت رو نوشتی 🙂
علی رضا سلام
من وقتی تواناییهای بعضی هارا میبینم،
واقعا حسودیام میشه.?
البته این حسودی برای من همراه با افتخار هست!
و یا به قول دوستمون جنس اش بیشتر از نوع خاکستری متمایل سفید هست.
راستی علی رضا، خیلی خوشحال ام که شما نیز از جملهی سخنرانان در همایش گردهمایی متمم ها هستید. من و علامه مشتقانه انتظار دیدار شما و سایر دوستان متممی مانرا داریم.
پیروز باشید.
سلام علی جان.
دقیقا حرفت رو میفهمم. به نظرم همونطور که تو گفتی، حسادت همیشه بد نیست و به نظرم احتمالا کمی بی دقتی کلامی تو جامعه یا محیط مدرسه یا حتی خونه باعث میشه ما طیف بزرگی از کارها رو حسادتِ بد بدونیم – در حالی که شاید اصلا حسادت نباشن.
مرسی که نظرت رو نوشتی و لطفی که به من داری.
من هم منتظر دیدن تو و علامه ی عزیز هستم 🙂
حسادت و حسادت کردن بیشتر میتونه به ذات ادم بستگی داشته ،درکل من اون رو مثل اکثر دوستان عاملی کمک کننده برای پیشرفت میدونم برای خودم من بشخصه بارها و در موارد زیادی اتفاق افتاده که بخاطر همین حس و هنجار رفتاری از ادامه دادن کار بدی دست بکشم و یا بخاطر پیشی گرفتن از بقیه در راستای اهدافم بیشتر و بیشتر تلاش کنم بیاین به این فکر کنیم که نقطه مقابل حسادت نکردن ،بی تفاوت بودنه و این بی تفاوت بودن ،برای هرانسانی نامیدی و رکود بهمراه میاره ،پس چقدر خوبه که اطرافمونو ببینم،پیشرفت بقیه رو حس کنیم و این حس هم بهمون کمک کنه تا بیکار نشینیم ،از دیدگاه و منطق من حسادت البته در نوع خاکستری مایل به سفیدش ینی چراغ خطری که مفهمومش میشه بدو بدو داری عقب میمونیا
سلام
حسادت باعث میشه آدم هرگر نتونه راحت باشه.به اعتقاد بعضی ها حسادت خوبه ولی اگه این حسادت به معنای نابودی دیگران یا کم شدن اموال وغیره باشه خیلی خیلی بده. درواقع اون حسادت خوبی که مردم میگن، غبطه است. غبطه خیلی خوبه. غبطه به معنای اینه که آدم چیزی که دیگران دارند رو بخواد و برای به دست آوردنش تلاش کنه. ولی حسود همه ی تلاشش برای نابودی چیز های مردمه نه زحمت برای به دست آوردنش.
سلام. کسی که معتقد است حسادت چندان هم بد نیست در واقع معنای حسادت را نفهمیده است. حسادت آرزوی سلب نعمت از دیگری است و این با هیچ توجیهی خوب نیست. کسی که دوست دارد خودش هم داشته باشد آنچه را که کسی دیگر دارد، این نامش غبطه است نه حسادت و این خوب است. این نکته را هم اضافه کنم. کسی که می خواهد همه چیز از آن خودش باشد بخیل است و کسی که داشتن دیگران برایش مهم تر از این است که خودش داشته باشد ایثار است.
من به شخصه حسادت باعث شد کلی از زندگیم عقب بمونم.چون تو نمیتونی هرچی بقیه دارن رو داشته باشی. حسادت باعث میشه ادم راه خودش رو گم کنه. برای من که این جوری بود. مخصوصا اینستاگرام باعث میشه حسادت ادما خیلی بیشتر بشه چون توی پیجای مختلف ادمای خوشبخت تر از خودشون رو میبینن و این باعث میشه فک کنن پس اگر بقیه زندگی میکنن ما داریم چیکار میکنیم؟بنابراین از زندگی خودشون ناامید میشن و همین باعث میشه پیشرفت نکنن.
سلام . بنظر من تمام درگیری ها و تناقضات دنیا ب نوعی در حسادت خلاصه میشن. ب نظر من ،نه تنها ما ب اشتباه ،حسادت رو بد میدونیم بلکه اونو هم خلاصه میکنیم تو روابط فردی و گاهی موفقیت
هرچیزی ک انسان در فردی دیگر میبینه و احساس میکنه اون نیاز در خودش تامین نشده یعنی حسادت. البته حسادت مثبت
گاهی حسادت باعث میشه ما ادمهایی ک غرق توجه و محبت هستند رو ببینیم و احساس بدی کنیم چون نیاز اونها بیش از تامین شده و نیاز من ممکنه کمتر از حدش تامین شده باشه. این نیاز میتونه محبت،توجه،حمایت،نوازش،مادیات،معنویات،ماشین خانه،همسر و یا هرچیز دیگری باشه. من هم بنوعی درگیر حسادت عاطفی هستم ب شخصه و احساس میکنم این میتونه کمک تا با دریافت محبت نیازم تامین شه و هم کسایی رو بیش از حد محبت دریافت میکنند به تعادل برسونم