پیشنوشت. این نوشته پراکنده و کمی شخصی بوده و فکر میکنم خواندن آن شاید صرفا برای دوستان صمیمیام توجیه داشته باشد.
استراتژی، استراتژی و استراتژی
هفتههای اخیر بدجوری به فکر فرو رفته بودم. وقتی با خودم فکر میکردم، میزان انرژیای که در کار و یادگیری میگذاشتم کم نبود ولی خروجی متناسب نبود – آنی نبود که میخواستم.
چاره چه بود؟ باید برمیگشتم و مسیر را نگاه میکردم.
با اندک سوادی که در چند سال اخیر کسب کردم حس کردم ایراد از متمرکز نبودن بود. ایراد ریشهایتر، به قول با کلاسترها، کمرنگ بودن استراتژی بود.
استراتژی تعریفی ساده و البته اجرایی نهچندان ساده دارد. به زبان من …
استراتژی یعنی تخصیص بهینه و احتمالا غیرمتقارن داشتهها: زمان، پول، تخصص، روابط، انرژی، امید و خلاصه همه داشتهها – یا به قول باکلاسترها، منابع.
برای اینکه پاراگراف بالا را درست بفهمم – چون قبلا هم میدانستم و نمیفهمیدم! – مجموعه درسهای تفکر استراتژیک متمم را خوانده و تلاش کردم با تمام وجود ببلعم.
نتیجه، حذف تعدادی هدفِ نیمهکاره و تمرکز بیشتر بر روی اهداف همسویی بود که بر روی کاغذ مانده بودند. اهدافی که فکر میکنم میتوانند در کنار هم سینرژی ایجاد کنند.
خلاصه اینکه چند هدف ماند – و من که باید برای رسیدن به آنها تلاش کنم.
وبلاگ هم استراتژیکتر میشود!
دوستان کمی نزدیکتر در جریانند که چون از سال قبل حس کردم میتوان با فهم بهتر شبکههای اجتماعی ایجاد ارزش کرد، وقت قابل توجهی را صرف این هدف کرده و از آنجا که احساس میکردم نمیشود بیرون آب بود و درباره شنا کردن نظر داد، اکانتهایم را در شبکههای اجتماعی احیا کردم.
اگر چه تا پیش از این توییتر هیچوقت ترجیح شخصی من نبود، با فعالتر شدن در اکانت توییتر زندگی در این شبکه اجتماعی را از نزدیک تجربه کردم.
برخی آموختهها هم دارم که خیلی دوست دارم آنها را اینجا به اشتراک بگذارم. علی الحساب درباره اکانت خودم این را بگویم که حرفهای روزمره و بیسروته را غالبا آنجا مینویسم:
در اینستاگرام هم اگر چه قبلا اکانتی داشتم، به دلایلی ترجیح دادم زندگی جدیدی در این شبکه اجتماعی آغاز کنم.
به هر حال، در اینستاگرام هم حضورم با بهاشتراکگذاری تصاویری همراه است که روزانه توجهم را به خود جلب میکنند:
در وبلاگ همچنان نظرم بر کمنوشتن و تاحد امکان گزیده نوشتن است.
احتمالا در ماههای آینده بیشتر به موضوعات مرتبط با شبکههای اجتماعی و زیرشاخههای دیجیتال مارکتینگ بپردازم. ارتباطات و مذاکره را هم به دلیل نیازی که در خود و تا حدی جامعه حس میکنم، ادامه خواهم داد.
البته بطور خاص درباره سری کلاس مذاکره شریف دیگر مطلب وبلاگی جدیدی دراینباره منتشر نمیکنم. تصمیم گرفتم مجموعه کل تداعی جلسات را در یک صفحه مستقل نوشته و کم کم تکمیل کنم. مهمترین دلیل این کار در ذهنم جامعیت درس مذاکره در متمم است که رجوع به تداعیهای فردی مبتدی را در موراد زیادی غیرموجه میکند (تنها حالتی که فکر میکنم ممکن است مفید باشد برای افرادی است که خود کلاس را دیده باشند).
این بود تصمیمات حدود یک هفته اخیر من! امیدوارم اجرای این تصمیمها طی ماههای آینده به تدریج اثرات مثبتی ایجاد کند…