(نوشته شده در 10 اسفند ۹۵)
.
پیشنوشت. همانطور که اینجا درباره این نوع نوشتههایم توضیح دادهام، این نوشته نیز فعلا “در حال تکمیل” است و ممکن است مطالب آن انسجام و پیوستگی لازم برای مطالعه را نداشته باشند.
«مدل ذهنی» از جمله کلماتی است که میشود آن را کمابیش در مکالمات روزمره هم شنید.
شاید سادهترین تعریف مدل ذهنی، این باشد:
مدل ذهنی، عینکی است که ما برای دیدن دنیا از آن استفاده میکنیم. به عبارتی، ما دنیا را از فیلتر مدل ذهنیمان میبینیم.
با توجه به تعریف بالا، میتوان نتیجه گرفت شخصی که ذهنش را از مدلهای ذهنی ناکارآمد خالی کرده و به مدلهای ذهنی مفیدتر و کارآمدتری مجهز کند، میتواند دنیا را بهتر بفهمد (طبیعتا عمل به این جمله به سادگی گفتن یا خواندن آن نیست.)
اما نکاتی که درباره مدل ذهنی به ذهنم میرسند:
شاید بتوان گفت نوزاد از بدو تولد، در حال شکل دادن به مدل ذهنی خود است.
وقتی پدر و مادر نوزاد را نوازش میکنند، وقتی برای خرابکاریای که کرده آهسته در دهان غرولند میکنند، وقتی درباره اتفاقات روزمره با هم صحبت میکنند و از کلمات «مرکز کنترل بیرونی» استفاده میکنند، و درواقع در تمامی لحظات و دقایق زندگی، در حال ساختن مدل ذهنی فرزند خود هستند.
محیط و جامعه هم در ساختن مدل ذهنی نقش پررنگی دارند. مثلا وقتی فردی با پارتی در جایی استخدام میشود و جامعه نام این کار را «زرنگی» میگذارد. و مثالهای دیگر.
خلاصه اینکه هر کسی از بدو ورود به دنیا، و با دریافت سیگنالهای محیط، جامعه و اطرافیان و همچنین تحلیلهای خود اتفاقات رخ داده در محیط، به مرور روند ساختن مدل ذهنی خود را آغاز میکند.
بله؛ فکر میکنم.
از آنجا که در بیشتر جوامع جمع گرا، همه چیز دستوری و ازپیش تعیین شده است (و شما مجبور هستید که از نظر جمع در کارهای خود استفاده کنید تا رسوای جماعت نشوید) به نظر میرسد در چنین جوامعی، مدلهای ذهنی افراد نیز تا حدود زیادی شبیه هم باشد.
* شغلهای خوب، معین و مشخص اند (مثل دکتر بودن. مهندس بودن. رئیس اداره بودن).
* رشتههای تحصیلی خوب، معین و ثابتاند (در دبیرستان، قطعا ریاضی بالاتر از انسانی است و در دانشگاه، برق و مکانیک بالاتر از متالوژی و صنایع).
* همینطور دختران و پسران خوب. و پدرها و مادرهای خوب.
* حتی جامعه برای هدف ها و انگیزهها هم مترهای مخصوصی دارد …
این میشود که ما کم کم یاد میگیریم برای درامان ماندن از شر “غولی به نام مردم”، مطابق نظر اکثریت دنیا را ببینیم و عمل کنیم (غافل از اینکه این اکثریت اصلا نظر مشخص و ثابتی ندارد و منتظر است تا با کوچکترین بهانه یا تغییر، شلاق خود را بر زندگی ما بنوازد…).
به عبارت دیگر، شاید بتوان گفت یک مدل ذهنی در بیشتر افراد کپی شده و اکثریت دنیا را شبیه هم میبینند:
* اگر میگویند «زن ها فلاناند و مرد ها بهمان»، باید اینطور باشد (= مدل ذهنی زن و مرد).
زنها به درد رانندگی و کارهای فیزیکی و مسئولیت های خطیر نمیخوردند. حتی اگر بسیاری از زنان رانندگیشان عالی باشد، برخی کارهای فنی و فیزیکی را خوب انجام دهند و برخی رهبری سازمانها و بیزینسهای بزرگی را برعهده داشته باشند. اینها قطعا استثنا هستند – چون «مردم» اینطور فکر میکنند.
* اگر میگویند «پولدار ها فلان اند و بهمان»، باید اینطور باشد (= مدل ذهنی ثروتمندی).
همه پولدارها دزدند. اصلا به فکر طبقهی محروم و نیازمندان نیستند. و اغلب به بهره کشی از دیگران مشغولند. اگر کسانی هستند که از راه درست به پول زیادی دست پیدا کردهاند، یا دغدغهی نیازمندان را دارند، یا به برخورد عادلانه با کارکنانشان متعهدند، قطعا استثنا هستند. چون «مردم» اینطور فکر میکنند.
* اگر میگویند «جوانهای مجرد فلاناند و بهمان»، باید همینطور باشد (= مدل ذهنی مجرد/ متاهل بودن).
مگر ندیدی پسر فلان آشنا یا دختر آن یکی همسایه که مجرد بود و چهها که نمیکرد. قطعا سر و سامان گرفتن متر و معیار مشخص دارد و جز با ازدواج حاصل نمیشود. آن پسر دوستمان هم که مجرد است حتما کاسهای زیر نیمکاسه دارد که رو نشده! یا جزو استثنائات بسیار نادر است! چون «مردم» اینطور فکر میکنند…
شاید بتوان ده ها مثال دیگر هم آورد، که بیشتر جامعه دنیا را مشابه هم میبینند. درواقع، از عینکها و مدل ذهنی مشابهی استفاده میکنند.
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
پینوشت: