همین که میگی، همین رو انجام بده!

عملگرایی

(نوشته شده در 10 آذر ۹۵)

.

پیش‌نوشت (ایجاد موضوع جدید در وبلاگ). شاید شما هم شنیده باشید که برخی می‌گویند از هر انسانی، چیزی می‌آموزند. فکر می‌کنم اگر کمی حواسمان را جمع کنیم، علاوه بر انسان‌ها، از اتفاقات -به ظاهر- ساده، خاطرات دوستان، کتاب‌ها، کسب‌وکارها، و خلاصه از خیلی چیزها در زندگی می‌شود آموخت. از همین رو، تصمیم گرفتم هر از گاهی درباره چیزهایی که در زندگی فهمیده یا آموخته‌ام، مطلب بنویسم و آن‌ها را طبقه‌بندی موضوعی “آموخته‌ها” منتشر کنم.

اصل‌مطلب. یکی از دوستان خوب من، در شرکتی تبلیغاتی مشغول به کار است. حدود 4 یا 5 سال می‌شود که او را می‌شناسم و با اینکه خیلی همدیگر را نمی‌بینیم (بدلیل دور بودن)، رابطه خیلی خوبی با هم داریم.

یکبار که تازه با او آشنا شده بودم و با هم بودیم، جایی در میانه‌ی حرف به او گفتم: می‌خواهم برای فروشگاه، تابلوی سردرب با این ابعاد و با توجه به اینکه می‌خواهم بصرفه تمام شود، با فلان زیر ساخت و جنس  و … نصب کنم. نظرت چیست؟ گفت : همین که میگی، همین را انجام بده. این را گفت و موضوع صحبت عوض شد و درباره موضوع دیگری حرف زدیم. اما بعدا که با خودم فکر کردم، دیدم انتظار داشتم یا کمی راهنمایی‌ام کند، که فلان جنس چرا نمی‌زنی یا اینطور هم بکنی بد نیست یا … یا لاقل کمی تعریف کند! که چه فکر خوبی و فقط تو بلدی از این فکرها بکنی و … .

با خودم گفتم حتما حوصله نداشت درباره کار من فکر کند.

بعد از مدتی، می‌خواستیم برای یک شرایط ویژه به مشتریان فروشگاه اطلاع‌رسانی کنیم. به او گفتم که می‌خواهم تراکت پخش کنم در فلان تیراژ و محدوده و … و نظرش را جویا شدم. این بار هم وقتی توضیحات مرا کامل گوش داد، گفت : همین که میگی، همین را انجام بده.

دفعه بعد که درباره موضوعی نظرش را می‌پرسیدم، با هم صمیمی‌تر شده بودیم. اما باز هم پاسخ، همان قبلی بود: “همین که میگی، همین را انجام بده”. بلافاصله گفتم: یعنی هیچ نظر و پیشنهاد خاصی نداری؟ گفت تا جایی که تو را می‌شناسم، مطالعات حداقلی‌ در این زمینه داری. محیط را هم نسبتا می‌شناسی. چیزی هم که به من می‌گویی دقیق است و فکر می‌کنم برنامه‌ای برای اجرایش در ذهن داری. این است که؛ نه. نظر خاصی ندارم جز اینکه آنرا انجام بده و نتیجه را ببین و اگر هم خوب نبود، تغییرش بده تا به نتیجه دلخواه برسی.

بعدتر ها هم درباره موارد مختلفی با هم حرف زدیم (و میزنیم). اما دیگر از او سوال‌هایی اینچنینی نپرسیدم. در واقع، فکر می‌کنم یاد گرفته بودم کجا ها باید به خودم بگویم : “همین که میگی، همین را انجام بده!” و وارد فاز اقدام شوم!

3 Comments

  1. طبق تجربه اخیر خودم در زمینه نوشتن ایده و توجه با آنها، متوجه شدم که خیلی وقت ها ایده هایی رو که به ذهنمون میاد و سرسری از کنارشون رد میشیم، میشه اونها رو پروراند و تبدیل به طرح اجرایی کرد و در مقیاس قابل امکان با توجه شرایط خودمون و کمی وقت آن طرح را اجرا کرد. گاهی اوقات به خودم میگم همین چیزی رو که میگی، نگو! ببین اگه با توجه به شرایطت می تونی انجام بدی، انجام بده، بعد بگو ایده ام این بود که میخواستم انجام بدم.

    • محمدرضا گفت:

      علی عزیز
      با شما موافقم.
      خیلی وقت‌ها ایده های ما تو مرحله حرف باقی میمونه و عملی نمیشه. و من هم راه حل «همینی که میگی، همین رو انجام بده» رو برای غلبه بر همین مشکل پیش گرفتم که شبیه تجربه تو هم هست.
      راستی. چند روز پیش وقتی وبلاگت رو میخوندم فکر کردم که احتمالا تو هم بتازگی تغییری تو سبک زندگیت خواهی داد که خب صبر میکنم تا نتایج تغییر رو تو وبلاگت بخونم.
      موفق باشی دوست من 🙂

  2. علی اصغر مونسان گفت:

    ممنون از مقاله خوبتون

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *