(نوشته شده در 6 بهمن ۹۵)
.
به دلیلی (که بعدا راجع به آن خواهم نوشت) این روزها به شبکههای اجتماعی سر میزنم – هرچند در بیشتر موارد نمیرسم پستهای دوستانم را چک کنم.
دیروز وقتی اینستتاگرام را باز کردم، این پیام از یکی از دوستانم را به عنوان عکس اول دیدم:
با این دوستم قبلا همکلاسی بودیم. پسر خوبی بود و ارتباطاتش هم خوب بود.
این اولین باری نبود که چنین تصویری را روی اینستاگرامش میگذاشت. نتیجهای جذاب برای کاری که – لاقل در نگاه اول – خیلی دشوار به نظر نمیرسد.
با خودم فکر کردم: آیا او به تاوان این کالیبراسیون اشتباه فکر میکند؟ – بعید میدانم.
میخواستم به نحوی، با دایرکت یا تلگرام یا تماس، به او بگویم که متاسفانه پول باد آورده را بزودی باد با خود خواهد برد (قدیمیها چه اصطلاح جالب و دعای خوبی داشتند که میگفتند خدا به مالت برکت بدهد).
اگر حتی 0.1 درصد هم احتمال میدادم که قبول میکند که لاقل برای لحظهای به این سیستم و نحوهی کارکرد آن – به قول خودش – شک کند، حتما او را از این موضوع آگاه میکردم. اما به تجربه دیدهام و دیده ایم که این اتفاق حتی برای تازه واردان هم رخ نمیدهد. به قول امین، آنها چون مسخ شدگانی میمانند که خود را عالم و بقیه را ابلههایی بی دست و پا میبینند و حاضر نیستند حتی به حرف دیگران گوش دهند.
احتمالا سالهای بعد برای چنین افرادی سالهای سختی خواهد بود. وقتی این رویای شیرین به اتمام برسد و برای پول درآوردن نیاز به ارزشآفرینی واقعی باشد، بعید میدانم افرادی که درآمد میلیونی در ماه را صرفا از طریق گسترش شبکه تجربه کردهاند حوصله و توانی برای ارزشآفرینی داشته باشند…