چند وقت پیش، دوست خوبم حمید طهماسبی در وبلاگ خود به تبلیغی اشاره کرده بود (+) که قبلترها تلویزیون آن را پخش میکرد. کلیپی که در آن پدری مسن و سالخورده، کنار پسرش (که در حال خواندن روزنامه است) نشسته و با دیدن گنجشک، چند بار از او میپرسد : “اون چیه؟ “…
اگر حوالی سال 88 اهل دیدن تلویزیون بوده باشید، احتمالا این کلیپ را هم – که در میان پیامهای بازرگانی پخش میشده – دیده باشید:
این تیزر، از آن تبلیغاتی بود که دوستش میداشتم. اما چند سالی بود که آن را ندیده بودم و از خاطرم رفته بود – تا اینکه حمید آن را روی وبلاگش گذاشت.
نکتهی تلخ – برای منی که با تبلیغ رابطه احساسی برقرار کرده بودم – این بود که حمید اشاره کرده بود که آگهی، کپی شدهی یک آگهی خارجی است.
همان لحظه گوگل کردم.
نمیخواستم قبول کنم که تبلیغی که من آنقدر دوستش داشتم، کپی بوده است.
با گوگل، ابتدا به سایت کانون تبلیغاتی بادکوبه رسیدم. از آنجا که – به عنوان یک مخاطب و علاقهمند – با کانون بادکوبه از قبل تا حدودی آشنا بودم و آنها را هم مثل کلیپ بالا تحسین میکردم، حالا فهمیدن کپی یا اصل بودن تیزر، برایم حیاتیتر شده بود.
دیدم بادکوبه نوشته ایده پردازی تبلیغ متعلق به خودش بوده. خیالم راحت شد که حتما حمید اشتباه میکرده و این شرکت خارجی است که از ما کپی کرده. بیخود نیست که میگویند این خارجی ها مدام کشورهای در حال توسعه (!) را بررسی میکنند تا از ایدههایشان به نفع خود استفاده کنند.
اما جستجو هنوز تمام نشده بود.
حالا باید آگهی خارجی را پیدا میکردم. باز هم دست به دامان گوگل شدم.
با سرچ کلید واژههای sparrow son father adv به کلیپ مورد نظر رسیدم. اما با کمی بالا و پایین کردن صفحه، نتوانستم سایت سازنده تبلیغ را پیدا کنم.
به ذهنم رسید از سرچ تاریخ دار گوگل استفاده کنم و با محدود کردن چند بارهی نتایج جستجوی زماندار، به کمترین تاریخی که ویدئو در یوتیوپ آپلود شده بود رسیدم: 28 دسامبر 2008 (با کمک سایت time.ir تاریخ را به شمسی تغییر دادم : ۲۷ آذر ۱۳۸۷)
و از آنجا که بادکوبه در سایت خود گفته که کلیپ را سال 88 ساخته، تقریبا مطمئن شدم که کلیپ گنجشک فارسی، کپی شدهی نمونهی خارجی بوده.
بعد از دیدن کلیپ با کمترین تاریخ، متوجه شدم که چند ثانیهی اول تبلیغی که قبلا دیده بودم بریدهشده است. این بود که کلیپ اصلی (به نام ?what is that) را در آپارات آپلود کردم :
همچنین نام کمپانی سازندهی تیزر را (از همان چند ثانیهی نخست) پیدا کردم و سال ساخت کلیپ را هم متوجه شدم – که از آن تاریخ هم عقبتر بود: 2007.
بعد پرسیدم اگر کلیپ از روی یک کلیپ دیگر ساخته شده، چرا در سایت گفتهاید که ایدهپردازی مربوط به شماست؟
– به دلیل اینکه تیم ما، متن دیالوگها و برخی دیگر از جزئیات را مناسب با کشور خودمان تغییر داده.
+ فکر میکنم چیزی که منظور شماست، بیشتر بومی سازی است تا ایدهپردازی – نه؟
– شاید بتوان گفت همان Localization است…
نتیجهگیری با شما!
9 Comments
یک عمر، عاشقِ کپی ها باشی!
داغونم امین. داغوون. اصن له له :)))
سلام محمدرضا
امیدوارم که خوب باشی
خیلی خوشحالم که هر چیزی را همین جوری قبول نمی کنی. این خیلی خوبه
ممنون بابت این تحقیقی که کردی. به احتمال زیاد در حتی بومی سازی هم باهات شوخی کردن. چون تمام دیالوگ ها همونه.
به احتمال زیاد بومی سازی را این می دانستند که این کلیپ تو ایران و به زبان ایرانی پرشده.
البته محمدرضا من از اون ها گله نمی کنم. در ایران قدر کار اورجینال را کم می دانند و کمتر کسی هم حاضر هست که کار اورجینال انجام دهد و صبور باشد. که اگر این صبوری و آن کار با کیفیت را انجام دهند می توانیم در جامعه شاهد محمدرضا شعبانعلی های بسیاری باشیم.
سلام حمید. ممنونم.
حالا حمید، راستش روی همه چیز هم اینطوری نیستم که برم خیلی تحقیق کنم تا بپذیرم. اما این تبلیغی بود که خیلی دوستش داشتم و کپی یا اصل بودنش خیلی برام مهم بود!
درباره بومی سازی هم، دیگه من حداکثر چیزی که میتونستم قبول کنم رو گفتم. وگرنه به قول تو تمام دیالوگ ها (حتی عدد 21) دقیقا همونه.
میدونی . انقدر بهم فشار اومد که باعث شد این مطلب رو با دلیل و مدرک بنویسم تا اگه کسی شبیه من قبلا عاشق این تبلیغ بود و به سوال مشابهی برخورد کرد، دیگه انقدر وقتش تلف نشه :))
در کل مرسی. هم بابت مطلب وبلاگت و هم بابت کامنتت 🙂
اینم من جدیدا دیدم مال رایتل هست
http://www.aparat.com/v/5EjMf
من ندیده بودم اینو علی. مرسی از معرفیش.
فکر کنم به قول تو این داستان کپی کردن تو فضای تبلیغاتی کم نیست – فقط شاید چون من این تیزر رو خیلی دوست داشتم زیادی روش حساس شده بودم
درود،مالکیت حق نشر( copy right) متاسفانه در ایران جدی گرفته نمیشه،صرف نظر از میزان بازدارندگی قانون مربوط به اون، گویا از نظر فرهنگی عمومی هم احساس بزه بودن اینکار که چیزی کمتر از سرقت نیست برامون عموما خوب جا نیفتاده متاسفانه، البته در مورد اشاره آنچه همانند سرقت اثر معنوی فوق برای من باعث تاسف است دروغ گویی شخصی است که برای من یادآور شعر زیبای وطن بود،
واقعیت این است که وقتی متوجه دروغ سخن فردی میشیم برایمان سخت است راست بودن سایر سخنانش را دیگر باور کنیم.
از محمد رضا ممنونم از درس خوبی که به همه ما داد،خودش حداقل یک جلسه کلاس برای افزایش سواد رسانه ای بود?
محمدرضا داشتم فکر می کردم چقدر ما تو زندگی هامون داریم کپی می کنیم و جالب اینکه داریم لذت هم می بریم . اما این که اصل خودمون نیستیم یا نمی تونیم باشیم یه لطمه جدی به خودمونه .
من نمی دونم چرا فورا مثال هایفوتبالی به ذهنم می آد ! شاید از علاقمه .
چند سال پیش که مربی تیم فوتبال بارسلونا اسمش گواردیولا بود مردم به دلیل کسب نتایج موفقش از اون مدام پیروی می کردند و دوست داشتند شبیه اون بشن ( این مساله جدی و اصلی ، بماند که کاش ما مکتب و نگرش آن را کپی می کردیم و لذت می بردیم ) این تمایل به شبیه بودن تا حدی پیش رفت که یکی از مربیای لیگ برتر فوتبالمون خودش رو شبیه اون کرد ! شکل و قیافش رو . تا جایی که اگر عبارت “عبدلله گواردیولا ” رو تو گوگل سرچ کنی به نتایج جالب و شاید طنزی هم می رسی .
این که ما کپی کنیم (نظر شخصیم اینه که ) نه خوبه نه بده . نمی شه به راحتی برچسب زد . اما اگر بلد باشیم درست کپی کنیم و تو مسیر درست و تبدیل اوریجینال شدن پیش بریم ، خیلی خوبه .
پیام تبلیغاتی بالا هم برای خیلی ها خوبی ، اما کاش کمی خلاقیت داخلش بود تا رابطه عاطفی ما با این پیام و کمپانی سازندش به تیرگی گرایش پیدا نکنه . کاش .
سینا. چه خوب نوشتی و مثال زدی. به نظر من هم آدم بیشتر مثالها و مصداقهایی به ذهنش میرسه که مدام بهشون فکر می کنه و خب فکر کنم تو هم فوتبال خیلی دوست داری 😉
چه عالی گفتی که نمیشه برچسب زد. اره واقعا نمیشه. یعنی در نهایت خیلی راحت نمیشه فهمید که من که الان دارم کپی میزنم از روی کس دیگه – در هر زمینه و مقیاسی – در نهایت به نفعم میشه یا به ضررم. یا لااقل سریع نمیشه فهمید و باید کلی بررسی کرد و گفت.
اما تو زمینه ی تبلیغات، یه جمله ای پیکاسو داره، میگه یه هنر مند خوب، خوب خلق میکنه و یه هنرمند فوق العاده، خوب کپی می کنه (کاملا نقل به مضمون هست و روی نام گوینده هم مطمئن نیستم). اما شاید آژانس های تبلیغاتی داخلی این موضوع رو زیادی جدی گرفتن!
مرسی که نوشتی 🙂