می 29, 2017
یکی از تغییرات چند سال گذشته من، صفر شدن زمان گذراندهام پای تلویزیون است. نگرش به هدر رفتن عمر پای تلویزیون، که از حدود ده سال پیش و در دوران دبیرستان توسط معلمی مهربان (آقای والی) در من شکل گرفته بود، در سالهای اخیر و با معلم مهربان دیگری (محمدرضا شعبانعلی) تکمیل شد. این مقدمه را گفتم که بگویم اینطور که از وبسایتهای ترانه فهمیدم، علی زند وکیلی ترانهای برای تیتراژ مجموعه تلویزیونی «زیر پای مادر» خوانده است. در این دو روزی که ترانه را دانلود کردهام، بارها و بارها آن را گوش کردهام. گفتم شاید شما هم با تلویزیون بیگانه […]
می 25, 2017
وقتی در مطلب قبلی گفتم که درباره خرید کتابی بدجور لنگ هستم، دوستان عزیزم لطف کردند و زیر آن مطلب کامنتهایی گذاشتند و مرا راهنمایی کردند. از آنجا که کامنتها برای من بسیار مفید بود، گفتم اینجا بنویسمشان. لذا ضمن تشکر از دوستان عزیزم مهدی تیموری، مهدی رحیمی، علی کریمی و سید مهدی حسینی، اطلاعاتی را که از کامنتهای این عزیزان متوجه شدم، در اینجا مینویسم. کتابفروشیهای آنلاین آدینه بوک (adinehbook.com) – – – تنوع کتاب خوب. ارسال نه چندان سریع، تعهد به ارسال کم و نارضایتی تعداد زیادی از دوستان عزیزم. 30book.com – – – بیست درصد تخفیف. […]
می 23, 2017
چند ساعت است در اینترنت به دنبال راه بدست آوردن کتاب “مسری” (نوشته جونا برگر) میگردم. البته خرید اینترنتی هست. اما به دلایلی دوست ندارم اینترنتی خرید کنم و منتظر باشم تا کتاب به دستم برسد. ترجیحم این است که ببینم آیا کتاب در کتابفروشیای نزدیک من هست تا کتاب را حضوری بخرم یا نه. به ذهنم رسید با انتشارات مربوطه تماس بگیرم و بپرسم آیا در همدان نمایندگی دارند و اگر دارند، آدرسش کجاست. یا شاید اصلا لیست نمایندگان فروششان را در سایتشان زده باشند. اسم انتشارات کتاب را در سایت های مختلف، “شریف” زدهاند. از بعدازظهر (و مخصوصا شب) کمابیش […]
می 21, 2017
پیشنوشت صفر (بازگشتی خوش و خرم به روند عادی زندگی!). دیروز و با اعلام نتایج، استرس انتخابات برای من و بسیاری از دوستانم فروکش کرد. روند عادی زندگی و کار که از هفته قبل (و مخصوصا اواخر آن) کاملا تعطیل شده بود، به حالت عادی برگشت و توانستیم نفس راحتی بکشیم. عمیقا خوشحالم و امیدوارم همگی ما از فرصتی که برای رشد و پیشرفت بهتر، در فضایی توام با آرامش فراهم خواهد شد، به بهترین شکل بهره ببریم. پیشنوشت یک. در این چند روز و با حضور مجدد در اینستاگرام، به موضوعاتی فکر میکردم که هر چند دوست داشتم از تمامی آنها […]
می 16, 2017
پیشنوشت. این نوشته بیشتر از اینکه یک مطلب علمی باشد (که نیست)، گزارشی از وبگردیهای من با دیدن یک پیام در تلگرام است. لطفا این را در نظر داشته باشید. 1 چند روز پیش در تلگرام، عکس زیر به دستم رسید: 2 قبلا هم اسم mother complex را شنیده بودم. اما نمیدانستم یعنی چه. با دیدن این عکس، تصمیم گرفتم کمی در موردش تحقیق کنم. در اینترنت چرخی زدم و مطالبی در این باره خواندم. متن های نوشته شده در این باره خیلی سنگین بود (شاید برای خوانندههای حرفهای بود که با آن واژگان آشنا باشند). بالاخره و با کمک دوستم، […]
می 15, 2017
اگه من تو جیبم پول کافی ندارم، مشکل رئییس جمهور نیست؛ مشکل بی عرضگی منه. اگه بعد سی سال هنوز نمیتونم یه کار مفید انجام بدم، مشکل رئیس جمهور نیست؛ مشکل بیعرضگی منه. اگه ایجاد ارزشم صفر مطلقه و در به در به همه چیزی متوصل میشم تا خودمو تو یه اداره دولتی بچپونم، مشکل رئیس جمهور نیست؛ مشکل بیعرضگی منه. اگه هنوز نمیتونم بین دیدن و مقایسه شاخصها و گفتههای کلی سیما و صدا تمایز قائل بشم، اشکال رو جای دیگه نمیتونم پیدا کنم. اشکال از عدم «بصیرت» منه. و اگر […]
می 10, 2017
گاهی میشود دلمان چیزی را میخواهد، اما میترسیم که ابراز کنیم – حتی در برابر خودمان. با خودمان میگوییم : اگر نشد، چه… شاید از این بترسیم که در مقابل خودمان کوچک شویم. از این بترسیم که اگر نشد و «مردم» به ما خندیدند، چطور سرمان را بالا بگیریم.. و شروع میکنیم به محافظه کاری. اما گاهی هم ممکن است با تمام قوایمان برای هدفی بجنگیم. از همه چیزمان برایش بزنیم. برای هدفی که فکر میکنیم «ارزش جنگیدن دارد» .. در جنگ البته، تلفات همیشه هست – و ما هم آن را با تمام وجودمان قبول کردهایم، چون فکر میکنیم […]
می 9, 2017
پیشنوشت. در نوشته قبلی، به «ذهنی بودن» مفهوم شانس اشاره کردم. همچنین درباره برداشت عمومی از شانس و دیدگاه علمی هم کمی صحبت کردم (اینجا: +). در این نوشته، به مصداقهای مورد استفاده اهالی بازاریابی از مفهوم شانس، که در اطرافم دیده و به خاطر دارم، میپردازم. اصل نوشته: علیرغم اینکه در مطلب قبلی نوشتم ذهن غالب انسانها بیشتر به بدشانس بودن خودشان تمایل دارد تا خوش شانس بودن (لااقل در این نقطه جغرافیایی)، اما همچنان فکر میکنم حسی در درونمان میگوید که “ممکن است” گاهی هم اتفاقات خوبی برای ما بیوفتد. به عبارتی، با خود فکر میکنیم که […]
می 7, 2017
پیشنوشت. چند وقتی بود میخواستم راجعبه شانس بنویسم. ذهنم و حرفهایم منسجم نمیشدند و مدام پشت گوش میانداختم و به خودم میگفتم که صبر کن تا در فرصتی بهتر، یک مطلب کامل بنویسی. اما الان تصمیم گرفتم نوشتن را بیش از این به تاخیر نیاندازم و حرفهایم را در قالب چند پست جداگانه (اما به هم مرتبط) بنویسم. احتمالا لازم به توضیح نباشد که این سری مطالب مثل اکثر نوشته های این وبلاگ، حاصل دیدهها و شنیدهها و تحلیلهای من – به عنوان یک فرد علاقهمند به بازاریابی – بوده و به قضاوت شخصی آلوده میباشد. همچنین بدلیل اشتفاده از […]
می 6, 2017
پیشنوشت. دیر شده. خیلی. با خودم کلی کلنجار رفتم که این پست را بنویسم یا نه، که بالاخره تصمیم گرفتم بنویسمش. (دلیل این تاخیر را در پینوشت میگویم). اصل نوشته. بعضی کلمات هستند که در زندگی، گاهی به مرور زمان یا گاهی بصورت ناگهانی، معنایشان برای ما تغییر میکند. * احتمالا در بسیاری از موارد، تعامل ما با محیط (شامل رفتارهای دولت، برخوردهای روزمره با «مردم»، ارتباط با اطرافیان و آشنایی و ارتباط با دوستان جدید و موارد مشابه)، روندی را شکل میدهد که طی آن روند، معنی ذهنی و احساس ما نسبت به کلمات میتواند بتدریج عوض […]