به نظرم موقع پیدا کردن موضوع برای نوشتن، کلا دو جور میتونه ایده به ذهنمون برسه (لااقل برای من خیلی وقت ها اینطوری بوده).
گاهی وقت ها میشه، چیزی رو میبینم یا اتفاقی میوفته یا به هر طریقی، یک موضوعی به ذهنم میرسه که با خودم میگم عجب موضوع خوبی پیدا کردم برای نوشتن.
اما وقتی نوشتهام تمام میشه، میبینم واقعا معمولی شده. تا جایی که اگه به خاطر وقتی که بابت نوشتنش گذاشتم نباشه، شاید اصلا منتشرش نکنم.
گاهی هم میشه، موضوع پیدا نمیکنم برای نوشتن.
به این در و اون در میزنم.
وبلاگ دوستان رو میخونم.
گالری موبایلم رو زیر و رو میکنم.
در بین اخبار و اینترنت کمی میچرخم.
اما دریغ از یک موضوع جذاب یا مناسب.
نهایتا یک ایدهای به ذهنم میرسه که به نظر کاملا معمولی – یا اگه بخوام رک بگم، مزخرف – میاد.
با خودم میگم : دیگه چاره ای نیست. همین رو بنویس. شاید قابل انتشار بود و امروز هم به خیر گذشت.. و وقتی تموم میشه، میبینم خیلی بهتر از ایدههای نوع یک شده.
سر در نمیارم. دوربین مخفیه؟
محمدرضا گرفتاری منم همینه . دقیقا همینا .
اما من یکم دارم خودم رو گول می زنم / یکی اینکه به خودم قول دادم صد روز بنویسم و اصلا مهم نیست چی . یعنی اصل ماجرای وبلاگ نویسیم بعد اون ۱۰۰ روز شروع میشه که اصل دغدغه تازه سراغم میاد .
فریب بعدی که خودم رو دارم سرگرم میکنم باهاش اینه که بنویسم فعلا بعد مرتبش می کنم . پیرو همین رویه بعضی روزا که وقت نمیشه ، دو سه تا پست با هم می نویسم .
امیدوارم خدا همه ما را آدم کند !
تو رو که نمیدونم، ولی من راجع به خودم اونقدر امیدوار نیستم :))
ولی برام خیلی جالبه.
نوشته هایی که برنامه ای برای نوشتنشون نداشتم رو خیلی بیشتر دوست دارم. مثل همین نوشته بالا.
بیشتر دلی حس میکنم اون ها رو انگار.
سلام محمدرضا
بنظرم وبلاگ بلاگرهای معروف میتونه تو ساختن ایده نوشتن کمک کنه
تجربه به دست اومده از یه کار و درس جدید از اون
چالش های ذهنی فردی
نوشتن درباره اهدافت و مسیرش و کجایی اون
و بقول خودت حرفای دلی
امیدوارم موفق باشی تو این مسیر
ممنونم نیروانا عزیز از مطرح کردن این موضوعات. سعی میکنم گوشه ذهنم داشته باشم اونها رو.
راستی، چه خوب شد اینجا برام نوشتی.
فراموش کرده بودم تو رو به لیستی که در قسمت وبلاگهای دوستان دارم اضافه بکنم.
امیدوارم تو هم موفق باشی و هم بیشتر بنویسی.
هم در وبلاگت و هم در اینجا و برای من 🙂
میگم نمیشه متنامونو توی وبلاگ یکی دیگه قراربدیم
خب چرا خودتون یک وبلاگ درست نمیکنید؟ 🙂
اصلا کسی نمیدونه که میتونیم با متنامون چیکار کنیم …دلم میخاد اشتراک بزارم اما وبلاگی پیدا نمیکنم
من دنبال یه موضوع خوب میگردم.یه اسم برا یه داستان کوتاه که استارت توی ذهنم بخوره
بزار من بهت بگم
رویایی حقیقی
اگه تونستی بنویس
گاها اینطوری میشه! هر روز نوشتن لذت بخشه واقعا
من یه عالمه ایده دارم ولی میترسم تکراری باشه یا خوب نباشه چیکار کنم؟
تا وقتی شروع نکنی به نوشتن به جواب نخواهی رسید.
و این مسئله رو هم باید مد نظر داشته باشی که سالهای زیادیه که انسانها شروع به نوشتن کردن، و مطمئنا درمورد همه ی موضوعات حداقل چند نوشته وجود داره. کاری که هر نویسنده انجام میده، اینه که موضوع تکراری رو به شیوه ای جدید می نویسه. و این تبحر از طریق تمرین و تمرین و تمرین و مطالعه به دست میاد.
در ضمن وقتی شروع میکنی به نوشتن، اولا داستان توی ذهنت شروع میکنه به تغییر کردن، بنابراین تنها با شروع به نوشتن میتونی یه اثر خوب و جدید خلق کنی، مادامی که اون توی ذهنت باشه و صرفا توی سرت باهاش کلنجار بری نمیتونی چیز چندان جالبی ازش بسازی؛ ثانیا استاد من میگفت نسخه ی اولیه ی هر نوشته متعلق به سطل زباله اس. به این معنی که نوشته ی اولیه خام هستش و تو یه عالمه تغییر ریز و درشت درش ایجاد میکنی تا اینکه تبدیل میشه به یه نوشته ی خوب.
برو یه بررسی بکن درمورد روش نویسندگی نویسنده های خوب. خواهی دید که مدت خیلی زیادی رو حتی برای داستان کوتاه صرف میکنن. مینویسن و بارها بازنویسی میکنن. ختم کلام اینه که یه نویسنده باید پشتکار خیلی زیادی داشته باشه.
بگو شاید برای یکی مثل من که یه نویسنده آماتورم و هیچی ایده ندارم حتی اگه تکراری باشه به درد می خوره 🙂
من خیلی عالی مینوسیم و خیلی خوب بلدم موضوع رو کش بدم(تعریف از خود نباشه دوستام میگن) اما فقط و فقط موضوع ندارمممم دیوانه میشم سرش
من حتی تو ذهنمه که چی بنویسم ولی تنبلی میکنمو میذارمش واسه بعدا به مرور زمان یادم میره حتی الانم تو ذهنمه ولی خیلیشو یادم رفته خلاصه اینکه گیر کردم😅