چرا باید کتاب شغل مورد علاقه را بخوانید؟ | آلن دوباتن

کتاب شغل مورد علاقه آلن دوباتن جلد کتاب

SADFSDFASDFDFDSFFFF

کتاب شغل مورد علاقه را حدود دو سال قبل هدیه گرفته، همان موقع آن را شروع کرده و در اولین صفحات، رها کرده بودم. بعد از آن هم یکی دو بار به فراخور حرف و صحبت و توصیه‌ها، وسوسه شده بودم آن را بخونم که هر بار بعد از کمی مطالعه، حوصله‌ام سر می‌رفت.

کتاب در صفحات ابتدایی از درِ موعظه وارد شده و نسبتا مبهم سخن می‌گوید.

تمرین‌های گام‌به‌گام آن هم به میزان کسل‌کننده بودن کتاب افزوده تا احساس اولیه ما را برای کتابی از جنس دستورالعمل گام‌به‌گام جهت دهد؛ برای مسئله‌ای که به نظر نمی‌رسد بتوان آن را روتین و «دو دو تا چهارتایی» حل کرد.

خلاصه اینکه دو سه تجربه ناموفق برای پیش‌برد کتاب «شغل مورد علاقه» کافی بود تا با دید کاملا منفی، حس کنم هرگز آن را نخواهم خواند.

ممنونم از امیرمحمد که باعث شد خودم را به خواندن کتاب مجبور کنم. خدا رو چه دیدید. شاید من هم توانستم شما را ترغیب کنم تا کتاب را تهیه کرده و تا جایی که کسل‌کننده بودن آن فرو بنشیند، ادامه دهید.

به این امید که شما هم حرفهایی شنیدنی از آن برای خود پیدا کنید.

کتابی که شاید بیش از آنکه برای پیدا کردن شغل مفید باشد، برای الهام‌بخشی درباره جنبه‌های مختلف شخصیتی، کاری و حتی عاطفی‌مان ارزشمند است.

بیایید چند پاراگراف از کتاب را که دوست‌تر می‌داشتم در اینجا با هم مرور کنیم.

کتاب شغل مورد علاقه آلن دوباتن

گزیده‌هایی از کتاب شغل مورد علاقه

در فصل یک، دوباتن کوشیده تا به مخاطب توضیح دهد ترکیب «”شغل” “موردعلاقه”» عبارتی به نظر در دسترس اما در دنیای واقعی «سخت‌دسترس» است.

جهان مدرن بر اساس چشم‌اندازهایی امیدوارانه بنا شده است. مبنی بر اینکه اموری که تا پیش از این جدا به نظر می‌رسیدند (مثل «درآمد همراه با رضایت از خلاقیت» و «عشق همراه با ازدواج») می‌توانند یکی شوند. این چشم‌اندازها ایده‌هایی بلندنظرانه بودند با حال و هوایی دراماتیک و سرشار از خوش‌بینی به آنچه می‌توانیم در زندگی به آن دست‌یابیم و به‌واقع*، نابردبار نسبت به صوَرِ کهنِ رنج.

صحبت درباره موانع هدفمند بودن، موضوع فصل دو کتاب است. در بخشی از این فصل، درباره لزوم سرکوب نکردن احساسات و برای نمونه، حسادت، گفته شده:

ما عموما حسادت را یک احساس مولد نمی‌دانیم. اما هر بار که دچار حسادت می‌شویم شانسی به ما رو کرده است تا بدانیم چه چیزهایی ما را از اعماق وجود جذب می‌کند. وقتی حسادت‌هایمان را با دقت و جزئیات بیشتری بررسی کنیم، می‌توانیم بفهمیم که احساس می‌کنیم دچار چه فقدانی هستیم و با توجه به این نکته، بیندیشیم که باید چه هدفی را برای خود برگزینیم.

در بخش قابل‌توجهی از فصل سه، نویسنده کوشیده تا خواننده با جنبه‌هایی از کارها آشنا شود که غالبا افراد را به خود جلب می‌کند. برای نمونه ممکن است برای فردی «درآمد از شغل» بسیار مهم باشد و از همین رو شغل‌هایی با درآمد بالا را محبوب خود بداند. یا اگر از «فناوری»، «یاری دیگران» یا «خلاقیت» لذت ببرد، شغل‌هایی با این ویژگی‌ها را را شغل مورد علاقه خود تصور کند.

تفکر درباره صفت‌های دوست‌داشتنی به‌جای شغل‌های دوست‌داشتنی به ما کمک می‌کند تا درباره شغل‌های احتمالی آینده شفاف‌تر تصمیم بگیریم.

البته شاید همه 12 صفت معرفی شده در کتاب را موجه ندانید. اما فکر می‌کنم دیدن موضوع شغل از این جنبه، وقت گذاشتن و خواندن دقیق این بخش را توجیه می‌کند.

از آنجا که موانع و بازدارنده‌ها نه تنها برای شغل، که احتمالا برای هر تصمیم دیگری در زندگی، نقش موثری ایفا می‌کنند، «موانع بیرونی و بازدارنده‌های درونی» فصل چهار را برایم الهام‌بخش‌ترین بخش کتاب کرد.

زیر عنوان «دام وظیفه‌گرایی» در این فصل می‌خوانیم:

ما زندگیمان را آغاز می‌کنیم در حالی که شیفته لذت و سرگرمی هستیم. در اوان کودکی کاری نداشتیم جز اینکه در کمین موقعیت‌هایی باشیم که بیشتر تفریح کنیم؛ همیشه دنبال لذت‌های خودمان بودیم و هر چیزی می‌توانست برایمان وسیله سرگرمی باشد؛ از گودال‌های آب گل‌آلود گرفته تا مدادرنگی، توپ، خرس عروسکی، کامپیوتر و هر خرت‌و‌پرتی که در کشورهای آشپزخانه پیدا میشد. به محض اینکه چیزی حوصله‌مان را سر می‌برد یا دلزده می‌شدیم، بلافاصله رهایش می‌کردیم و دنبال چیز لذت‌بخش دیگری می‌افتادیم. ظاهراً کسی هم چندان مزاحم‌مان نمی‌شد.

بعد به یک‌باره در سن پنج یا شش سالگی با واقعیت وحشتناک جدیدی روبرو می‌شویم: «حکم وظیفه» که می‌گوید چیزهایی هستند، در واقع چیزهای بسیاری هستند، که باید انجام‌شان دهیم نه به این دلیل که دوست داریم انجام‌شان دهیم یا معنا و دلایل آنها را می‌فهمیم؛ بلکه چون دیگران از ما انتظار دارند که انجامشان دهیم؛ تا همانطور که بزرگترها عبوسانه برای‌مان توضیح می‌دهند، سی سال بعد بتوانیم پول درآوریم، خانه‌ای بخریم و به تعطیلات برویم.

آخرین فصل کتاب، فصل 5 با عنوان تسلی‌بخش‌ها، به توجیحاتی برای ادامه مسیر در «شغل غیرمورد علاقه» پرداخته است.

اگرچه حس کردم این فصل نوعی دلداری دوباتن برای جلب رضایت خوانندگان بوده، معرفی کتاب را با نقل قول سورن کی‌یرکگارد از این فصل به پایان می‌برم:

ازدواج کنی، پشیمان می‌شوی؛ ازدواج نکنی، باز پشیمان می‌شوی؛ ازدواج بکنی یا نکنی، در هر صورت پشیمان می‌شوی؛
بلاهت جهان بخندی، پشیمان می‌شوی؛ بر بلاهت جهان بگریی، باز پشیمان می‌شوی؛ بر بلاهت‌های جهان بخندی یا بگریی، از هر دو پشیمان می‌شوی؛
به زنی اعتماد کنی، پشیمان می‌شوی؛ به او اعتماد نکنی، باز پشیمان می‌شوی؛
خود را به دار آویزی، پشیمان می‌شوی؛ به دار نیاویزی، باز پشیمان می‌شوی؛ چه خود را به دار آویزی چه خود را به دار نیازی، از هر دو پشیمان می‌شوی.
آقایان این است جوهره همه فلسفه‌ها.

‌‌… ‌

عنوان انگلیسی کتاب 189 صفحه‌ای شغل مورد علاقه، A job to love است و آقای محمدهادی حاجی بیگلو آن را به فارسی ترجمه کرده است.
‌ ‌

‌لینک‌های مفید:

1- خرید اینترنتی کتاب از سایت جیحون (نسخه کاغذی/ 48 هزار تومان)

2- صفحه گودریدز کتاب (برای آشنایی بیشتر و خواندن کامنت‌های کاربران)

‌ ‌

* از صفحه 10 کتاب، به‌جای «به‌درستی»، کلمه «به‌واقع» را گذاشتم. حس کردم در این صورت با معنای آن قسمت بهتر جور در می‌آید.

‌ ‌

سایر کتاب‌هایی که تا امروز معرفی کرده‌ام

4 Comments

  1. محمدرضا ی عزیز، از این که این کتاب را معرفی کردی متشکرم.
    گزیده های جالب و قابل اعتنایی هم داشت. امیدوارم کتاب small pleasures هم ترجمه شود.

    • محمدرضا گفت:

      سلام بهنام جان
      فدای تو. خوشحالم دوست داشتی.
      راستی چه خوبه که دوباره شروع کردی به نوشتن. وقتی داری می‌نویسی منم کنار بچه‌ها اون گوشه‌های اتاق ببین که منتظریم منتشر کنی و بخونیم :‌)

  2. سلام محمدرضا. چقدر خوب گفتی اینجا که شاید بیش از آنکه برای پیدا کردن شغل مفید باشد، برای الهام‌بخشی درباره جنبه‌های مختلف شخصیتی، کاری و حتی عاطفی‌مان ارزشمند است.

    واقعا همین‌طور هست. من سراسرش همین حس رو داشتم.

    از بین کتاب‌های مدرسه‌ی زندگی، من این کتاب و خودشناسی رو دوست داشتم. هر دوشون واقعا کمک‌کننده هستن.

    کلا من وقتی دوباتن می‌خونم، این حال رو دارم که یه فرد دنیادیده داره باهام صحبت میکنه و من رو دلداری میده. واسه همین دوستش دارم.

    • محمدرضا گفت:

      سلام امیرمحمد
      راستش من دوباتن رو بیشتر از اینکه به خاطر دلداری‌ها دوست داشته باشم، برای نگاه نو به مسئله‌هاست که می‌پسندم.
      چیزی که درباره این کتاب کاملا تجربه کردم. شاید بهترین قسمت کتاب که میشه نگاه جدید به موضوعات رو دید، تفکیک صفت‌های دوست‌داشتنی از شغل‌های مورد علاقه باشه. مخصوصا که با تغییرات سریع این روزها، دائما شغل‌ها و پوزیشن‌هایی نابود و شغل‌های جدیدی همزمان ایجاد می‌شن و چسبیدن به مسیرهای شغلی دنیای گذشته به بهانه مورد علاقه بودن‌شون می‌تونه کار ما رو سخت و کم‌دستاورد کنه.
      می‌دونم که حتما اینها رو بهتر از من می‌دونی. ولی گفتم بنویسم تا به این بهونه، یکبار دیگه ازت برای معرفی کتاب تشکر کنم.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *