مارس 4, 2017

“حال این روزها”

(نوشته شده در ۱۴ اسفند ۹۵) . پیش‌نوشت. یک وقت‌هایی هست که به چیزی فکر می‌کنی، بعد میبینی کسی اون رو بهتر از چیزی که فکر میکردی و تو ذهنته، گفته. یک وقت‌هایی هم به چیزی فکر می‌کنی، کسی چیزی میگه که درست همونی نیست که تو میخای بگی، اما شبیه همونه. و باز هم اون شخص بهتر از چیزی که تو فکر می‌کردی اون رو گفته. این اتفاقی هست که الان برای من افتاده. علی حرف دل منو زده. نه دقیقا. ولی به شکلی عالی. اصل نوشته: حال این روزها “این روزها درگیرم، با خودم درگیرم” دقیقا نمیدونم چی می‌خوام […]
مارس 4, 2017

خلاصه‌ی کتاب (5): فصل ۱3 کتاب وضعیت آخر (تامس هریس)

(نوشته شده در 14اسفند ۹۵) . این هفته‌ هم مطابق روال هر شنبه، خلاصه کتاب‌های خوانده شده در طول هفته را اینجا قرار می‌دهم. طی هفته‌ی گذشته، فصل 13 (و آخر) کتاب وضعیت آخر، تامس هریس را خوانده و خلاصه کردم. در این فصل نویسنده درباره کارکرد های مدل تحلیل رفتار متقابل برای بررسی رفتارهای اجتماعی و تعامل بین ملت‌ها صحبت کرده و آن را با مثال‌های متنوع تشریح می‌کند. طبیعتا، همانطور که قبلا هم اشاره کرده‌ام، احساس من این است که برای فهم عمیق مباحث مطرح شده، خواندن متن کتاب قابل جایگزینی با چیز دیگری نمی‌تواند باشد. هر چند احتمالا بعد از […]
مارس 3, 2017

ایده‌هایی برای اینکه خودتان را در ذهن مشتری منفور کنید!

(نوشته شده در ۱3 اسفند ۹۵) . پیش‌نوشت. آمار رسمی و دقیقی ندارم. اما فکر می‌کنم انسان‌های کمال‌طلب، با احتمال بیشتری غرغرو هستند – شاید چون به‌واسطه‌ی کمال‌طلبی ایراد ها بیشتر از افراد عادی به چشم‌شان می‌آید -. من هم کمال‌طلبم. همچنین فکر می‌کنم کمال‌طلبی ممکن است ما را در کوتاه‌مدت به انسانی ناراضی و در بلند مدت به شخصی فرسوده تبدیل کند و به همین دلیل تمام سعیم را می‌کنم که کمتر غر بزنم و کمال طلبی‌ام را در مسیر درست بکار بگیرم. با تمام این حرف‌ها، می‌خواهم در این پست از آزاردهنده‌ترین تبلیغی که در طول عمرم دیده‌ام […]
مارس 2, 2017

زندگی در جستجوی تغییر (2) : “عید نوروز ، فرصتی برای تغییر”

(نوشته شده در ۱2 اسفند ۹۵) . مقدمه. نزدیک عید نوروز که می‌شود، یاد به این فکر می‌افتم که میزان رضایتم از زندگی چقدر است، و اینکه آیا لازم است مواردی را تغییر دهم تا میزان رضایتم از زندگی افزایش یابد؟ اگر جواب مثبت است، سوال بعدی این می‌شود که: چه مواردی را؟ و چگونه؟ 1 همانطور که قبلا هم گفته‌ام، تغییر، تغییر کردن و زندگی در جستجوی تغییر، یکی از موضوعات مورد علاقه‌ی من است. همیشه از یکنواختی گریزان بوده‌ام و به دنبال تغییر بودن را مثبت می‌دیده‌ام – شاید چون هنوز چیزی را که کاملا می‌خواهم پیدا نکرده‌ام. […]
مارس 1, 2017

اسنپ، تپسی و آژانس‌های خلوت

(نوشته شده در 11 اسفند ۹۵) . پیش‌نوشت. فکر می‌کنم دو سه سال پیش بود که در یک سمینار به شدت بازاری درباره بازاریابی شرکت کردم. مدرسی که دوره را درس می‌داد تکه کلام جالبی داشت (البته من بعدا فهمیدم که او از این دکتر تقلبی ها بود!). میگفت: دنیای امروز با دیروز تفاوت های بسیاری داره.. مشکل اینجاست که دنیا عوض شده، اما ما عوض نشدیم.. صرف نظر از تمام مفاهیمی که خام خام به خورد ما می‌داد و توهم دانستن ایجاد می‌کرد، و صرف نظر از اینکه حرف‌های مشابهی را در جلسات مشاوره‌ی ساعتی چند صد هزار تومانی‌اش به […]
فوریه 27, 2017

حواشی درس «مدل‌های ذهنی» در متمم (در حال تکمیل)

(نوشته شده در 10 اسفند ۹۵) . پیش‌نوشت. همانطور که اینجا درباره این نوع نوشته‌هایم توضیح داده‌ام، این نوشته نیز فعلا “در حال تکمیل” است و ممکن است مطالب آن انسجام و پیوستگی لازم برای مطالعه را نداشته باشند. «مدل ذهنی» از جمله کلماتی است که می‌شود آن را کمابیش در مکالمات روزمره هم شنید. شاید ساده‌ترین تعریف مدل ذهنی، این باشد: مدل ذهنی، عینکی است که ما برای دیدن دنیا از آن استفاده می‌کنیم. به عبارتی، ما دنیا را از فیلتر مدل ذهنی‌مان می‌بینیم. با توجه به تعریف بالا، می‌توان نتیجه گرفت شخصی که ذهنش را از مدل‌های ذهنی ناکارآمد خالی […]
فوریه 27, 2017

او دارد به یک سمینار فکر می‌کند!

(نوشته شده در 9 اسفند ۹۵) . متاسفانه طی چند ماه اخیر، میزان ساعات متمم خوانی‌ام به شدت کاهش یافته و من که از این روند ناراحت هستم، خودم را تنبیه کرده‌ام و به ندرت روزنوشته‌ها را می‌خوانم. به عبارت بهتر، فقط وقتی یک متن را در روزنوشته‌ها می‌خوانم که یک درس هم در متمم خوانده باشم. اما دو بار از این قانون تخطی کرده‌ام. یکبار، وقتی بود که پلاسکو فرو ریخت. من که تا چند ساعت بهت زده بودم و نمی‌توانستم آنرا بفهمم. این بود که وقتی محمدرضا جان درباره پلاسکو تیتر زد، خیلی دوست داشتم بدانم تحلیل اش چیست و آن را […]
فوریه 25, 2017

خلاصه‌ی کتاب (4): فصل 12 کتاب وضعیت آخر (تامس هریس)

(نوشته شده در 8 اسفند ۹۵) . میدونم بهونه آوردن اصلا کار درستی نیست، اما با این حال می‌خوام بهونه بیارم که هفته گذشته کمی سرم شلوغ بود! از طرفی، فصل 12 هم نسبت به فصل‌های قبلی، متن ثقیل تری داشت و برای فهم‌ قسمت‌هایی از کتاب مجبور بودم با تمرکز بالایی گاها بخش‌هایی رو دو یا چند باره بخونم. به هر حال، این هفته هم کتاب تمام نشد و باید لذت اعلام تمام کردن کتاب را تا هفته‌ی بعد به تاخیر بیاندازم. اما در این فصل، نکته‌ی جالبی که مورد بحث قرار گرفت، موضوع رابطه‌ی “دین و تجربه‌ی دینی” با […]
فوریه 23, 2017

وقتی فقط «یک راه» توصیه می‌شود

(نوشته شده در 6 اسفند ۹۵) . پیش‌نوشت1. خیلی وقت بود که می‌خواستم در این باره بنویسم. اما نمی‌دانستم باید از کجا شروع کنم و به کجا برسم. طبق معمول، صبر زیادی هم راه به جایی نبرد. این بود که گفتم شروع کنم به نوشتن. پیش‌نوشت2. این متن از ساختار منسجمی برخوردار نیست و احتمالا گزینه‌ی مناسبی برای خواندن نباشد. پیش‌نوشت3. این متن درباره «خط فکری» است و من با منظور خاصی آن را ننوشتم. همچنین سعی کردم سوگیری در آن غالب نباشد. به همین دلیل با سوالات متعدد سعی کردم راه فکر کردن را باز کنم و نه لزوما القای […]
فوریه 23, 2017

راهِ دایی یا کفشدوزک – یک واژه‌ی بامزه در زبان ترکی!

(نوشته شده در 5 اسفند ۹۵) . امروز با دوستان حرف بر سر زبان مادری بود. آدم اهل منطق و تفکری را ندیدم که این کل کل های بین زبانها و این زبان ما از مال شما بهتر است (!) و حرف‌های مشابه را جز برای شوخی و مزاح بزند (هر چند که همه‌ی ما می‌دانیم ترکی بهتر است اما نباید گفت که. :)) ). به هر حال، زبان مادری هم – مثل محل تولد و تاریخ آن -، چیزی نیست که فرد با اختیار انتخاب کرده باشد و بخواهد برای آن احساس غرور یا افتخار داشته باشد. – – – […]