ژانویه 20, 2017
(نوشته شده در 30 دی ۹۵) . پیشنوشت صفر. الان که این متن را مینویسم، ساعت نزدیک سه بامداد است. یکی دو متن نوشتم تا روی وبلاگم بگذارم، اما هر کدام به بهانهای رد صلاحیت شدند. از طرفی، چون فردا برای اینکه سر کار بروم نمیتوانم دیر از خواب بلند شوم، این متن اصلا یکپارچه و منسجم نیست و به سادگی میتوانید از خواندن آن صرف نظر کنید. پیشنوشت1. به توصیه محمدرضا شعبانعلی عزیز، از همان روزهای اول وبلاگ نویسی برای خودم لیستی از موضوعات و دغدغههایی که به نظرم جالب میآمدهاند داشتهام. اوایل این لیست را در موبایلم مینوشتم […]
ژانویه 18, 2017
(نوشته شده در ۲9 دی ۹۵) . چند روز پیش یکی از آشنایان تعریف میکرد که وقتی اخیرا به اداره مالیات رفته بوده، بعد از بحث فراوان از میزان منطقی درآمد در منطقهی ما برای مغازه ای با مشخصات نوعی، کارمند اداره به او گفته بوده که “میدانم که تو چه میگویی. اما دست من نیست. بازرسی که چند ماه پیش از مرکز آمده و در شهر چرخی زده بود، به اداره آمد و گفت: از فلان فروشگاه در فلان خیابان، n میلیون تومان و از دیگری که در فلان جا هست، m میلیون و … باید بگیرید! ” و بعد هم تهدیداتی […]
ژانویه 17, 2017
(نوشته شده در ۲8 دی ۹۵) . امشب بعد از شام و وقتی خانواده داشتند تلویزیون میدیدند، اتفاقی صحبتی شنیدم که شبیه سناریوهای تحلیل رفتار متقابل بود. گوینده داشت رفتار شخصی را تحلیل میکرد که در هنگام رانندگی، فرد دیگری به حق تقدم وی احترام نگذاشته… کمی که دقت کردم دیدم از کلمات روانشناسی هم استفاده میکنند: رفتار مناسب با موقعیت. باید ها و نباید ها در رفتار. خطای شناختی… روی میز برنامه هم با فونت بزرگ نوشته بودند: «حال خوب»! با دیدن این نشانهها، حالا دیگر برگشته بودم (معمولا پشت به تلویزیون مینشینم!) و داشتم با دقت برنامه را نگاه میکردم. درباره […]
ژانویه 16, 2017
(نوشته شده در ۲7 دی ۹۵) . میخواستم برنامه sunrise calendar، از برنامههای مربوط به مدیریت زمان، را در گوشیام نصب کنم. آن را از اپ استور بازار گرفتم، ولی نتوانستم در آن ثبتنام کنم. بعد از کلی کلنجار، به ذهنم رسید شاید این مشکل برای فرد دیگری هم پیش آمده باشد و احتمال دارد گوگل بتواند کمکم کند. وقتی نام برنامه را گوگل کردم، متوجه شدم مایکروسافت چند ماه پیش این برنامه را رسما تعطیل کرده و تیم آن، الان روی Outlook کار میکند. Outlook را نصب کردم و تا بحال کمی هم با آن ور رفتهام. اینها را برایتان […]
ژانویه 15, 2017
(نوشته شده در ۲6 دی ۹۵) . وقتی داشتم عکسهای موبایلم را مرور میکردم، چشمم به نقل قولی از فیلم در جستجوی خوشبختی (the pursuit of happiness) افتاد. خود فیلم را چند بار دیدهام و این نقل قول را هم خیلی دوست دارم. اینجا میگذارم تا جلوی چشمم باشد. پینوشت. این دستنوشته، اسکن نیست و با دوربین موبایل گرفته شده. دوربین موبایل من هم چندان قوی نیست. اما به کمک برنامه CamScanner ، حتی با دوربین یک گوشی معمولی هم میتوان از نوشتهها و مدارک با دقت بسیار خوبی اسکن گرفت. به نظرم ابزار خوب و کاربردیای است.
ژانویه 14, 2017
(نوشته شده در ۲5 دی ۹۵) . پیشنوشت. مطلب زیر مستقیما دربارهی مدیریت زمان نیست. یعنی قرار بود باشد، اما حس کردم نوشتن از مدیریت زمان مقدماتی دارد و ترجیح دادم اول مقدمات را بنویسم. نمیدونم اولین باری که بشر متوجه شد فرصت زندگی آنقدرها هم طولانی نیست کی بوده. ولی امروز تقریبا همه افرادی که دغدغهی رشد توانمندیهای خود را دارند با مسئله کمبود وقت مواجه هستند. من هم از این قاعده مستثنی نبوده و نیستم و همیشه در پی این بودهام که از وقتم – تا حد ممکن – بهترین استفاده را ببرم. چرا میگویم تا حد ممکن؟ […]
ژانویه 13, 2017
(نوشته شده در ۲4 دی ۹۵) . دوستان دور و نزدیک از علاقهی من به بچهها خبر دارند (و گاهی شوخیهایی هم با من میکنند 😀 ). این لبخند را امروز شکار کردم. الان به عنوان تصویر پس زمینهام انتخابش کردم. میدانم که در طی هفته و بعد از ساعات پر کار، آرامش این لبخند من را هم آرام خواهد کرد.
ژانویه 12, 2017
(نوشته شده در ۲3 دی ۹۵) . پیشنوشت1. دربارهی شبکههای اجتماعی، زیاد شنیده و خواندهایم. مخصوصا اگر از خوانندگان روزنوشتهها باشید، از فحشهای فراوان محمدرضای عزیز به این شبکهها آگاهید! من هم میخواهم در قالب یک داستان، از یکی از تجربههایم در شبکههای اجتماعی بگویم که برایم اتفاق افتاده (اسم را عوض کردهام اما داستان واقعی است). پیشنوشت2. این روزها به بهانههای مختلف و در جاهای مختلف، دوستانم از تجربهی لذت بخش وبلاگ نویسی گفته بودند که باعث شد داستان زیر یادم بیاید. لذت داشتن دوستان وبلاگنویس کجا و دوستیهای لایکی کجا. یادم باشد من هم بعدا از تجربهی دلپذیر […]
ژانویه 10, 2017
(نوشته شده در ۲1 دی ۹۵) . پیشنوشت. این داستان رو چند وقت پیش در پروفایل اینستاگرام محمدرضا جان خواندم (شاید حدود یک سال پیش). از اون موقع، خیلی وقتها و در مواجهه با بسیاری از رویدادها، یاد این داستان افتادهام. گفتم شاید گفتنش اینجا، همانطور که کمک میکنه حواسم به این نکته باشه، برای دیگران هم مفید باشه. استالین هر وقت به ژنرال جدیدی دستور میداد که یکی از ژنرالهای قدیمی را بکشند، میگفت: او چند نفر را کشته و مردم نباید بفهمند. پوکهها در خانهی اوست. پوکهها را بردار و با پوکهی خودت در یک جای خانهات […]
ژانویه 9, 2017
(نوشته شده در 20 دی ۹۵) . همانطور که گفته بودم، تصمیم گرفتم از نکاتی که در نمایشگاه امسال دیدم و به نظرم جالب آمدند، گزارشی نسبتا مفصل بنویسم. تا حالا، دو مطلب در وبلاگ «یاکوپ» نوشتم که لینکها را اینجا میگذارم: 1. گزارشی از نمایشگاه تبلیغات و بازاریابی (۱) (مقدمه) 2. نمایشگاه تبلیغات و بازاریابی (۲) : غرفه استدیو مارتیا امیدوارم بتونم در اسرع وقت بقیه مواردی که در ذهن دارم رو بنویسم. همانطور که قبلا هم گفتم، موارد رسمیتر را در وبلاگ یاکوپ خواهم نوشت (و اینجا اطلاع خواهم داد) و نکات خودمانی تر را در همین وبلاگ.