وقتهایی هست که حالم خوب نیست. دقیقتر بگویم، همه چیز خوب است و «حالم» خوب نیست. برمیگردم و نگاه میکنم و دلایل این حال ناخوب را جستجو میکنم.. خیلی وقتها، خطاب به خودم میگویم: “خیلی سخت میگیری ..” دقیقا همان جملهای که بارها به دوستانم گفتهام و میگویم؛ وقتی میگویند فلان امتحان را خراب کردهاند.. یا وقتی از مشکلات کار یا زندگیشان میگویند. خیلی وقتها، حس میکنم خودم هم همینطور میشوم؛ شاید نمیخواهم پلهها را یکی یکی بروم. شاید مشکلی کوچک را الکی بزرگ کردهام. شاید… *** چند روز قبل، یکی از دوستانم حرف جالبی میزد. میگفت: آنها که لذت از زندگی را […]