(نوشته شده در 10 دی ۹۵) . امروز هم از آن روزها بود. از صبح تا همین الان، انگار مغزم قفل شده. البته گاها جمعه ها کمی اینطور میشوم ولی این بار بیشتر طول کشیده. در این مواقع، معمولا سعی میکنم وبگردی کنم و این بار، پستهای جدید وبلاگ دوستانم را خواندم. اما فرقی نکرد. حوصلهام همچنان سر جایش نیامده. و نمیتوانم درست و حسابی فکر کنم. از روی اعصاب خردی، گفتم به شبکههای اجتماعی سر بزنم بلکه کمی در حالم تاثیری داشته باشد. یاد فیس.بوک افتادم! یادش بخیر!… اولین تجربهی من در شبکههای اجتماعی، مربوط به سال اول دانشگاه و با […]