جولای 15, 2017

مریم میرزاخانی؛ کسی که 40 سال زندگی کرد

امروز ظهر با شنیدن خبر مرگ مریم میرزاخانی، بهتم زد. “امکان نداره مرده باشه. دیروز تازه خبر بستری شدنش تو بیمارستان بود. خیلی بعیده امروز مرده باشه.. “ تلگرام را باز نکردم. احتمال می‌دادم این «شایعه»، کل تلگرام را مسموم کرده باشد. اما وقتی دیدم محمدرضا هم درباره مریم پست گذاشته… ‌ ‌ مریم میرزاخانی از افرادی بود که چندان نمی‌شناختم‌اش و آشنایی‌ام با او خیلی جزئی بود. صرفا یک نوشته از محمدرضا، و نوشته‌هایی جسته و گریخته از جاهای دیگر. در همین حد که یک جایزه معروف ریاضی را برده، امریکا زندگی می‌کند و لیسانس خود را در شریف گرفته. اما […]
جولای 14, 2017

در انتهای ناحیه امن، (تازه) زندگی شروع می شود

پیش‌نوشت. دو سه سال پیش که هنوز این وبلاگ اختراع نشده بود، کار من این بود که جمعه شب یا شنبه صبح برم توی فیسبوک گروه‌مون (یاکوپ خدابیامرز) و چیزی بنویسم که دیگران رو هیجان زده کنه و بهشون انگیزه بده. البته راستش رو بخواید پیج ما چند صد فالوور بیشتر نداشت و هدف بیشتر از اینکه هیجان زده کردن بقیه باشه، انرژی دادن به خود بچه‌های گروه و خودم بود. روشم هم ساده بود. معمولا تو پینترست می‌چرخیدم و یکی از نقل قول‌هایی که حس می‌کردم جالب‌تر هست رو برمی‌داشتم و همراه یک متن مختصر، روی پیج می‌ذاشتم. امروز […]
جولای 11, 2017

آقای عصبانی

چشم‌هایش را گرد می‌کرد و با حرص به دیوار مسجد می‌کوبید. –  به این خانه قسم رسوایش می‌کنم. او که با یک قوطی روغن و دو کیلو برنجِ تایلندی، هر غلطی که خواست کرد.. و باز محکم به دیوار مسجد می‌کوبید و چشم‌هایش را گرد می‌کرد و باز حرف‌هایش را  – با کمی تغییر – تکرار می‌کرد.. یکی از بچه‌ها – که ساعت‌های زیادی نخوابیده بود و حوصله نداشت – پشت وانت رفت تا بدون اعتنا به آن آقای عصبانی، میز و صندوق‌ و سایر وسایل را بیاورد. + کمی صبر کن. اگه الان بساط‌مون رو عَلَم کنیم باید با […]
جولای 8, 2017

آخیش؛ رفرش شدم.. (وبلاگ‌نویسی به سبک راحت‌نویسی)

1: وبلاگ‌نویسی به سبک راحت‌نویسی از روزی که در وبلاگ محمدرضا شعبانعلی عزیز (و بعد‌ها در متمم) خواندم که هر کس باید در وبلاگ‌نویسی سبک منحصر به خودش را داشته باشد، همواره به این فکر می‌کردم که سبک وبلاگ‌نویسی من چه سبکی است و چه سبکی دوست دارم باشد. این بود که همیشه در کنار خواندن وبلاگ دوستان عزیزم، به سبک نوشتن آنها هم دقت می‌کردم. الان که به نوشته‌های خودم نگاه می‌کنم، حس می‌کنم سبکم جایی بین سبک رسمی و سبک غیر رسمی است. نه آنقدر رسمی است که مثلا “مع‌هذا” بکار ببرم، نه انقدر غیررسمی که اصوات و عبارات عجیب […]
جولای 6, 2017

پیشنهادی برای یک پیشنهاد وبلاگ‌نویسی

یکی از نوشته‌های دوست‌داشتنی و مفید روزنوشته‌ها برای من، پیشنهادهایی‌ست که محمدرضا شعبانعلی عزیز چند وقت پیش برای دوست متممی‌مان زینب نوشت و در آن، نکاتی را برای شروع وبلاگ‌نویسی مطرح کرد (+). چند روز قبل، وقتی می‌خواستم آن نوشته را برای یکی از دوستانم که وبلاگ‌نویسی را تازه شروع کرده بفرستم، فرصتی شد تا برای بار چندم آن را مرور کنم. نکته‌ای به نظرم آمد که گفتم آن را اینجا با شما به اشتراک بگذارم تا خودم هم بیشتر حواسم به آن باشد. در پیشنهاد هشتم، محمدرضا می‌گوید: “هر وقت موضوعی به ذهنت رسید و خواستی در موردش بنویسی، تیتر آن را […]
جولای 2, 2017

حاشیه نویسی درس ” استعاره مفهومی در تسلط کلامی” – متمم

پیش‌نوشت منفی یک. توضیحی درباره حاشیه نویسی دروس متمم : + پیش‌نوشت صفر. هر چند تمامی نوشته‌های این وبلاگ صرفا برای تفکر بیشتر نوشته‌شده‌اند، اما به طور ویژه درباره نوشته‌های گروه “حاشیه نویسی دروس متمم” لطفا به این نکته توجه داشته باشید که اگر درباره آنها مطمئن بودم، آن‌ها را به‌عنوان تمرین و در خود متمم ثبت می‌کردم و نه در اینجا. پیش‌نوشت یک. نظر قطعی من این است که اگر مطلب “استعاره مفهومی و نقش آنها در پرورش تسلط کلامی” را در سایت متمم نخوانده باشید، خواندن این نوشته حاصلی نداشته و حتی ممکن است باعث فهم اشتباه یا متناقض موضوع گردد. ‌ ‌ مقدمه. […]
جولای 1, 2017

مقایسه خود با دیگران (نقل قول)

این جمله رو خیلی وقت پیش‌ها از محمدرضا جان خوندم. دوست‌ش داشتم و از بس خوندم‌ش تقریبا حفظ شدم. یکی دو روزه چند بار به‌یادش افتادم. گفتم اینجا بذارم تا بیشتر جلوی چشمم باشه. ‌ ‌ پی‌‎نوشت. برام جالبه که نمی‌دونم از کجا آوردمش. تا حالا فکر می‌کردم از اینستا ذخیره‌اش کردم اما چون وقتی یادش افتادم رفتم اینستا و پیداش نکردم، الان شک دارم. باز خوشحالم که از موبایلم پیدا شد.
ژوئن 29, 2017

زندگی در حاشیه‌ها (لحظه نگار)

چند روز پیش که مجبور شدم چند دقیقه در جایی منتظر یکی از دوستانم باشم، این گل‌های کوچک را کنار باغچه دیدم. ‌ ‌ همینطوری ریخته بودند در حاشیه باغچه. بعدا که دقت کردم دیدم نه فقط آنجا، که تقریبا همه جا پر از این گلهای خوش‌رنگ و زیباست… شاید همین زیاد بودن و در دسترس بودن‌اش باعث شده که به آن عادت کنیم و نتوانیم از دیدن‌شان لذت ببریم.
ژوئن 25, 2017

خودت رو به چی می‌شناسی؟

1 نمی‌دانم چقدر به مباحث مربوط به خودشناسی فکر می‌کنید. خودشناسی، برای من همیشه جذاب بوده است. همیشه دوست داشتم خودم را بیشتر و بهتر بشناسم. مدتی قبل متوجه شدم وقتی به نقطه ضعف‌هایم توجه و اشراف دارم، احتمال کمتری دارد که از آنها آسیب ببینم. همینطور وقتی نقطه قوت‌هایم را می‌شناسم، انگار دستم در مدیریت خودم برای رسیدن به حداکثر نتیجه ممکن، بازتر است. به همین دلیل در بخشی از ذهنم، دائما به دنبال شناخت بیشتر و عمیق‌تر خودم هستم. ‌ ‌اینکه من واقعا که هستم؟ طبعا «اسم من» نمی‌تواند کافی باشد. حتی «سن من» هم کافی نیست. هرچند ممکن است […]
ژوئن 22, 2017

مذاکره کاهش حقوق

اشتباه نشده و شما هم درست می‌بینید. همیشه عادت کرده‌ایم که مذاکره با موضوع حقوق، برای افزایش حقوق باشد. و به همین دلیل ممکن است عبارت “مذاکره کاهش حقوق”، عجیب و مسخره به نظر برسد. البته احتمالا درست هم همین باشد. در واقع از لحاظ منطقی، در هر سیستم و جامعه‌ای، هرکسی باید همواره سعی کند با ایجاد ارزش افزوده‌ی بیشتر برای مدیر و سازمان خود، سود نهایی سازمان را افزایش داده و در نهایت، خود نیز از بخشی از منافع این ارزش افزوده‌ی ایجاد شده، در قالب افزایش حقوق و مزایا، بهره‌مند گردد. علی‌رغم سابقه ذهنی و استدلال منطقی بالا، چند وقت […]