جولای 2, 2017
پیشنوشت منفی یک. توضیحی درباره حاشیه نویسی دروس متمم : + پیشنوشت صفر. هر چند تمامی نوشتههای این وبلاگ صرفا برای تفکر بیشتر نوشتهشدهاند، اما به طور ویژه درباره نوشتههای گروه “حاشیه نویسی دروس متمم” لطفا به این نکته توجه داشته باشید که اگر درباره آنها مطمئن بودم، آنها را بهعنوان تمرین […]
جولای 1, 2017
این جمله رو خیلی وقت پیشها از محمدرضا جان خوندم. دوستش داشتم و از بس خوندمش تقریبا حفظ شدم. یکی دو روزه چند بار بهیادش افتادم. گفتم اینجا بذارم تا بیشتر جلوی چشمم باشه. پینوشت. برام جالبه که نمیدونم از کجا آوردمش. تا حالا فکر میکردم از اینستا ذخیرهاش کردم اما […]
ژوئن 29, 2017
چند روز پیش که مجبور شدم چند دقیقه در جایی منتظر یکی از دوستانم باشم، این گلهای کوچک را کنار باغچه دیدم. همینطوری ریخته بودند در حاشیه باغچه. بعدا که دقت کردم دیدم نه فقط آنجا، که تقریبا همه جا پر از این گلهای خوشرنگ و زیباست… شاید همین […]
ژوئن 25, 2017
1 نمیدانم چقدر به مباحث مربوط به خودشناسی فکر میکنید. خودشناسی، برای من همیشه جذاب بوده است. همیشه دوست داشتم خودم را بیشتر و بهتر بشناسم. مدتی قبل متوجه شدم وقتی به نقطه ضعفهایم توجه و اشراف دارم، احتمال کمتری دارد که از آنها آسیب ببینم. همینطور وقتی نقطه قوتهایم […]
ژوئن 22, 2017
اشتباه نشده و شما هم درست میبینید. همیشه عادت کردهایم که مذاکره با موضوع حقوق، برای افزایش حقوق باشد. و به همین دلیل ممکن است عبارت “مذاکره کاهش حقوق”، عجیب و مسخره به نظر برسد. البته احتمالا درست هم همین باشد. در واقع از لحاظ منطقی، در هر سیستم و جامعهای، […]
ژوئن 21, 2017
پیشنوشت صفر: بعد از نوشتن متن، با خودم گفتم که اولِ تمامِ جملهها باید یک “به نظر من” بگذارم. اما حس کردم جالب نمیشود. بیزحمت شما حین خواندن متن و در ذهن خودتان این کار را بکنید! چرا ایجاد رابطه با مشتری؟ همه ما دوست داریم از فروشندگانی خرید […]
ژوئن 19, 2017
پیشنوشت صفر. این متن نهایتا با چند نمیدانم به اتمام خواهد رسید. موردی دیدم و مواردی به ذهنم رسید که آنها را نوشتم. اما در انتها نتوانستم از آنها نتیجهای بگیرم – احتمالا تجربهی کمم باعث این شده. اما به هر حال، چون وقت گذاشته بودم و نوشته بودم و […]
ژوئن 17, 2017
پیشنوشت. وقتی کوچکتر بودم، لطیفهای شنیده بودم درباره برآوردهشدن آرزوها. امروز نوشتهای که در وبلاگ یکی از دوستانم دیدم، مرا دوباره یاد آن داستان انداخت. “از قضا یک روز حیفنان یک چراغ جادو پیدا میکنه. وقتی دستی به روی چراغ میکشه، غول چراغ جادو ظاهر میشه و میگه: میتونم دو تا […]
ژوئن 5, 2017
(آپدیت 15 خرداد – 7 نوشته) مقدمه. ماه رمضان امسال هم سرِ موقع از راه رسید. فکر میکنم صرفنظر از اینکه بخواهیم و بتوانیم روزه بگیریم یا نه، «تفکر» همیشه میتواند برای جان و روحمان مفید باشد. اصل نوشته: چند روز پیش یکی از دوستانم مرا با نوشتههای سحری دکتر […]
ژوئن 3, 2017
مقدمه. اینجا یک خاطره نوشتهام. بدون هیچ نتیجهگیری خاصی. شاید بعدا بیشتر دربارهاش نوشتم. اصل نوشته: حدود هفت – هشت سال پیش بود. رفته بودم نانوایی و در صف بودم تا چند سنگک بگیرم. صف طولانی بود و من با یکی از دوستان آن روزهایم، بیرون نانوایی نشسته بودیم تا […]