دسامبر 16, 2016

من؛ مثالی عینی از فوبیای تصمیم‌گیری

(نوشته شده در ۲6 آذر ۹۵) . سخته اما ازش گریزی نیست. اینکه قبول کنیم که ما در هر لحظه در حال انتخابیم. هر لحظه و برای همیشه. و این انتخاب‌هاست که آینده ما رو می‌سازه. اقدامی که من طی دو سال اخیر انجام دادم، فرار از این واقعیته. برام جالبه که برای این که خودم هم اصلا شک نکنم که دارم از تصمیم گیری فرار می‌کنم، دست به چه کارهایی که نمیزنم. اما باید این فوبیای لعنتی رو کنار بگذارم. و تصمیم گرفته شدم رو عملی کنم. دیگه بسه. پی‌نوشت. بعد از تایپ این متن، نمی‌خواستم منتشرش کنم. بعد […]
دسامبر 16, 2016

هزینه‌های تغییر

(نوشته شده در ۲5 آذر ۹۵) . پی‌نوشت. همانطور که در پست قبلی گفتم، تصمیم گرفته‌ام نکاتی درباره تغییر و تغییر کردن را که در منابع مختلف خوانده یا به تجربه فهمیده‌ام، بنویسم و این اولین نوشته با این موضوع است. می‌خواهم از هزینه‌های تغییر بگویم. احتمالا شما آن را می‌دانید. همچنان که من هم آن را می‌دانستم، اما تا بحال بارها به اشتباه در دام آن افتاده‌ام و بارها شده که تلاش‌هایم برای تغییر، بدلیل بی‌توجهی به این نکته شکست خورده‌اند. بگذارید با مثال ادامه بدهم. و اول یک خاطره. ترم 6 بود و درس مخابرات داشتیم. استاد ما، مهندس خوشرفتار، […]
دسامبر 14, 2016

زندگی در جستجوی تغییر (1)

(نوشته شده در ۲4 آذر ۹۵) . پی‌نوشت. این مطلب، مقدمه و معرفی یک سری نوشته است. آنرا عمدا اینجا می‌نویسم تا متعهدتر شوم و ادامه‌اش بدهم. یکبار در متمم، حمید طهماسبی نژاد عزیز در یکی از کامنت‌های خود نوشت: ۵ مورد است که اگر شما داشته باشید .. جزو رویا ها می شوید. انجام مطالعه خواندن زبان انگلیسی رفتن به باشگاه کسب درآمد مطلوب صبح زود بیدار شدن با حمید موافقم. شاید بشود نود درصد رویاها و فانتزی‌های ما را در ده پانزده مورد خلاصه کرد. با این حال خیلی از ما حرکت خیلی خوب و مفیدی برای دستیابی به این رویا ها […]
دسامبر 14, 2016

«در دسترس» باشیم یا «دم دست» ؟

(نوشته شده در 23 آذر ۹۵) . نمی‌خواهم روضه بخوانم که باید کمتر برای شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها وقت بگذاریم. چون فکر می‌کنم امروزه اهمیت مدیریت زمان بر همه آشکار شده. و برای افرادی هم که آشکار نشده، احتمالا قرار نیست بشه 😉 من هم بعد از چالش‌های مختلفی که در مدیریت زمان داشتم، و بعد از حذف تقریبا کامل شبکه‌های اجتماعی (Social Networks)، برای آزاد کردن وقت بیشتر به فکر کاهش زمان استفاده روزانه‌ام از پیام‌رسان‌ها (OTT Messengers) افتادم. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که وقتی دغدغه‌ی چیزی را داریم، حتی وقتی حواسمان نیست مغزمان به دنبال مصداق‌ها […]
دسامبر 13, 2016

خودتو جدی بگیر

(نوشته شده در 22 آذر ۹۵) . یکی از نکاتی که در خودم و دوستانم کمابیش دیده‌ام، این بوده که گاهی سقف خواسته‌هایمان را به این دلیل پایین می‌گیریم که فکر می‌کنیم ما در حدی نیستیم که به آن‌ها برسیم. فکر می‌کنم پارسال بود که صاحب یکی از فروشگاه‌های نزدیک مغازه‌ی ما، آقای راضی، قصد داشت تغییر شغل بدهد و یک فروشگاه عرضه مواد غذایی (شاید چیزی که به آن مینی هایپر می‌گویند) افتتاح کند. اتفاقا، فروشگاه آقای راضی در مسیر من و یکی از دوستانم هم قرار داشت و در بسیاری از مواقع، هر بار که با دوستم از جلوی […]
دسامبر 6, 2016
اولین برف زمستان 95 تهران

برف

(نوشته شده در 17 آذر ۹۵) . احتمالا همه ما برف را دوست داریم. تا بحال کسی را ندیده ام که برف را دوست نداشته باشد. بجز یک نفر. بگذارید کمی از عقب تر شروع کنم. سال اول دانشگاه بود و من هم که سرم حسابی داغ بود که سریع پیشرفت کنم و به یک دانشمند (یا لاقل یک فرد موفق) تبدیل شوم. بچه بودم دیگر (البته هنوز هم هستم!)… یادم هست استاد زبان ما در درس زبان عمومی، آقای طاهرخانی عزیز (که بسیار دوست داشتنی هستند)، سر کلاس به ما توصیه کردند که برای یادگیری زبان انگلیسی به کلاس‌های آزاد […]
نوامبر 30, 2016

همین که میگی، همین رو انجام بده!

(نوشته شده در 10 آذر ۹۵) . پیش‌نوشت (ایجاد موضوع جدید در وبلاگ). شاید شما هم شنیده باشید که برخی می‌گویند از هر انسانی، چیزی می‌آموزند. فکر می‌کنم اگر کمی حواسمان را جمع کنیم، علاوه بر انسان‌ها، از اتفاقات -به ظاهر- ساده، خاطرات دوستان، کتاب‌ها، کسب‌وکارها، و خلاصه از خیلی چیزها در زندگی می‌شود آموخت. از همین رو، تصمیم گرفتم هر از گاهی درباره چیزهایی که در زندگی فهمیده یا آموخته‌ام، مطلب بنویسم و آن‌ها را طبقه‌بندی موضوعی “آموخته‌ها” منتشر کنم. اصل‌مطلب. یکی از دوستان خوب من، در شرکتی تبلیغاتی مشغول به کار است. حدود 4 یا 5 سال می‌شود که او را […]
نوامبر 27, 2016

«کسب‌و‌کار خانوادگی» و «مسابقات امدادی»

(نوشته شده در 7 آذر ۹۵) . پیش‌نوشت1 . نمی‌دانم با «مسابقات امدادی» چقدر آشنا هستید ( راستش را بخواهید من درست و حسابی آشنا نبودم!). آنطور که ویکی‌پدیا می‌گوید، “مسابقهٔ امدادی نوعی رقابت ورزشی است که در آن اعضای یک تیم هر کدام بخشی از مسیر را طی می‌کنند.” یعنی، یک مسابقه انفرادی (مثل دو، شنا، اسکی، اسکیت و …) در قالب تیمی برگزار می‌شود. بدین صورت که هر یک از اعضای تیم، قسمتی از مسیر مسابقه را بصورت انفرادی انجام داده و بقیه مسابقه را به هم تیمی خود واگذار می‌کند. برای مثال، در مسابقه «دو 4 در 100 متر […]
نوامبر 13, 2016

لحظه‌ها (1) : پادشاه فصل‌ها؛ پاییز

(نوشته شده در 22 آبان ۹۵) . لحظه‌ها!؟ همانطور که در پست قبل هم اشاره کردم، مدتی است که یک دوربین نیمه‌آماتوری (نمی‌گم که نیمه‌حرفه‌ای!) DSLR خریده‌ام و اوقات فراغتم را به عکاسی می‌گذرانم. البته برنامه‌ای برای دنبال کردن حرفه‌ای عکاسی ندارم، اما عکاسی را به عنوان یک ایده برای «بهتر دیدن دنیای اطراف» دوست دارم. عکاسی از طبیعت و بچه‌ها، دو موضوع مورد علاقه من هستند و وقتی که در آن‌ها غرق می‌شوم، گذر زمان را حس نمی‌کنم. با این مقدمه کوتاه، و با الهام گرفتن از لحظه‌نگار دوست و استاد عزیزم محمدرضا شعبانعلی، از امروز برخی پست ها را تحت موضوع […]
نوامبر 4, 2016

تفریح یا کار ؟! انتخابی برای جمعه بعدازظهر

(نوشته شده در 14 آبان 95) . امروز جمعه بود. یک جمعه با هوای عالیِ پاییزی. یا به قول بچه‌ها، هوای پاییزی دو نفره‌! از آنجاییکه بتازگی دوربینی نیمه آماتوری DSLR خریده‌ام، با دیدن شرایط حس کردم که تلفیق مناظر زیبای پاییزی و این هوای فوق‌العاده، شرایط خیلی خوبی را برای عکاسی در فضای باز فراهم کرده است. اما به دلیل اینکه صبح را در یک اتفاقِ کاریِ غیر قابل پیش‌بینی از دست داده بودم، بعد از ظهر را در خانه ماندم تا کارهای عقب افتاده‌ام را انجام بدهم. الان که ساعت 2 بامداد شنبه است، از این انتخابم خوشحالم و تصمیم […]