پیشنوشت. در نوشته قبلی، به «ذهنی بودن» مفهوم شانس اشاره کردم. همچنین درباره برداشت عمومی از شانس و دیدگاه علمی هم کمی صحبت کردم (اینجا: +). در این نوشته، به مصداقهای مورد استفاده اهالی بازاریابی از مفهوم شانس، که در اطرافم دیده و به خاطر دارم، میپردازم. اصل نوشته: علیرغم اینکه در مطلب قبلی نوشتم ذهن غالب انسانها بیشتر به بدشانس بودن خودشان تمایل دارد تا خوش شانس بودن (لااقل در این نقطه جغرافیایی)، اما همچنان فکر میکنم حسی در درونمان میگوید که “ممکن است” گاهی هم اتفاقات خوبی برای ما بیوفتد. به عبارتی، با خود فکر میکنیم که […]