آوریل 1, 2017

ریسک صحبت درباره مفاهیم دینی و حرفهای پراکنده‌ی دیگر (مقدمه)

پیش‌نوشت صفر. اگر قضاوت‌های ذهنی شما درباره واژه های دین، مسجد، مومن و واژه های مشابه خیلی سفت و سخت است، این نوشته برای شما نیست. لطفا آن را نخوانید. پیش‌نوشت یک. خیلی وقت بود می‌خواستم این بحث را شروع کنم و جایی در وبلاگم، نکته‌هایی را که راجع به مفاهیم دینی به نظرم می‌رسد بنویسم. اما تا امروز این کار را نکرده بودم. به نظرم، صحبت درباره مفاهیم دینی، از جهاتی، ریسک نسبتا زیادی دارد. با توجه به پیش زمینه ذهنی نسبتا صلب اکثر افراد درباره این مفاهیم، ممکن است بعد از مدتی متوجه شوی نه گروه “دین‌داران” حرف‌های […]
مارس 31, 2017

حرفهای روزمره (وبلاگ نویسی)

امروز هم از آن روزها بود. بیشترش به خواب گذشت و وبگردی. باورم نمی‌شود تعطیلی چند روزه‌ی زندگی به بهانه‌ی تفریح، بتواند آدم را انقدر گیج و مبهوت کند. به هر حال، از وبگردی امروزم، یاد حرف دوستی افتادم که وقتی صحبت از وبلاگ و وبلاگ نویسی بود، گفت: دنیای وبلاگ نویسی همه چیزش خوب است. اما وقتی در وبلاگی میروی و می‌بینی آخرین پست آن مربوط به چند سال پیش است، یک جوری می‌شوی. احساس اینکه انگار زندگی در گذشته متوقف شده، و دیگر ادامه پیدا نکرده… امروز گذرم به چند تا از این وبلاگ‌ها افتاد. راست می‌گفت به‌نظرم.
مارس 30, 2017

حس غریب یک مرغ مهاجر (لحظه‌ها)

دیدن پرندگان در حال پرواز رو همیشه دوست داشتم. حالا فکرش رو بکنید اون پرنده، یه مرغ مهاجر باشه و اون لحظه هم لب ساحل. متاسفانه خیلی تو شعر سررشته‌ای ندارم. اما موقع گرفتن عکس، مصرع سهراب سپهری تو ذهنم تداعی می‌شد که می‌گفت: زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد …
مارس 26, 2017

از تاکسی، تا قلیان و تا فتحعلی شاه قاجار

پیش‌نوشت. متن زیر طولانی، پراکنده و حاوی برداشت‌های شخصی است و کمترین ویرایش روی آن انجام شده. به‌نظرم گزینه‌ی مناسبی برای خواندن نباشد. اصل نوشته: مقدمه دیروز برای دیدن چند دوستِ عزیز، دل به جاده زده و کنار مسافرکش گرامی نشسته بودم. معمولا در این مواقع، هندزفری به گوشم می‌گذارم و سعی می‌کنم چیز مفیدی گوش بدهم – یا لااقل تحلیل ها و دغدغه های غیر مفید نشنوم. اما این بار آقای راننده کمی آشنا بود – یا من اینطور احساس می‌کردم. این بود که فکر کردم شاید قطع کردن حرف او و درآوردن هندزفری، بی ادبی باشد. صبر کردم تا […]