مارس 2, 2017

زندگی در جستجوی تغییر (2) : “عید نوروز ، فرصتی برای تغییر”

(نوشته شده در ۱2 اسفند ۹۵) . مقدمه. نزدیک عید نوروز که می‌شود، یاد به این فکر می‌افتم که میزان رضایتم از زندگی چقدر است، و اینکه آیا لازم است مواردی را تغییر دهم تا میزان رضایتم از زندگی افزایش یابد؟ اگر جواب مثبت است، سوال بعدی این می‌شود که: چه مواردی را؟ و چگونه؟ 1 همانطور که قبلا هم گفته‌ام، تغییر، تغییر کردن و زندگی در جستجوی تغییر، یکی از موضوعات مورد علاقه‌ی من است. همیشه از یکنواختی گریزان بوده‌ام و به دنبال تغییر بودن را مثبت می‌دیده‌ام – شاید چون هنوز چیزی را که کاملا می‌خواهم پیدا نکرده‌ام. […]
مارس 1, 2017

اسنپ، تپسی و آژانس‌های خلوت

(نوشته شده در 11 اسفند ۹۵) . پیش‌نوشت. فکر می‌کنم دو سه سال پیش بود که در یک سمینار به شدت بازاری درباره بازاریابی شرکت کردم. مدرسی که دوره را درس می‌داد تکه کلام جالبی داشت (البته من بعدا فهمیدم که او از این دکتر تقلبی ها بود!). میگفت: دنیای امروز با دیروز تفاوت های بسیاری داره.. مشکل اینجاست که دنیا عوض شده، اما ما عوض نشدیم.. صرف نظر از تمام مفاهیمی که خام خام به خورد ما می‌داد و توهم دانستن ایجاد می‌کرد، و صرف نظر از اینکه حرف‌های مشابهی را در جلسات مشاوره‌ی ساعتی چند صد هزار تومانی‌اش به […]
فوریه 27, 2017

حواشی درس «مدل‌های ذهنی» در متمم (در حال تکمیل)

(نوشته شده در 10 اسفند ۹۵) . پیش‌نوشت. همانطور که اینجا درباره این نوع نوشته‌هایم توضیح داده‌ام، این نوشته نیز فعلا “در حال تکمیل” است و ممکن است مطالب آن انسجام و پیوستگی لازم برای مطالعه را نداشته باشند. «مدل ذهنی» از جمله کلماتی است که می‌شود آن را کمابیش در مکالمات روزمره هم شنید. شاید ساده‌ترین تعریف مدل ذهنی، این باشد: مدل ذهنی، عینکی است که ما برای دیدن دنیا از آن استفاده می‌کنیم. به عبارتی، ما دنیا را از فیلتر مدل ذهنی‌مان می‌بینیم. با توجه به تعریف بالا، می‌توان نتیجه گرفت شخصی که ذهنش را از مدل‌های ذهنی ناکارآمد خالی […]
فوریه 27, 2017

او دارد به یک سمینار فکر می‌کند!

(نوشته شده در 9 اسفند ۹۵) . متاسفانه طی چند ماه اخیر، میزان ساعات متمم خوانی‌ام به شدت کاهش یافته و من که از این روند ناراحت هستم، خودم را تنبیه کرده‌ام و به ندرت روزنوشته‌ها را می‌خوانم. به عبارت بهتر، فقط وقتی یک متن را در روزنوشته‌ها می‌خوانم که یک درس هم در متمم خوانده باشم. اما دو بار از این قانون تخطی کرده‌ام. یکبار، وقتی بود که پلاسکو فرو ریخت. من که تا چند ساعت بهت زده بودم و نمی‌توانستم آنرا بفهمم. این بود که وقتی محمدرضا جان درباره پلاسکو تیتر زد، خیلی دوست داشتم بدانم تحلیل اش چیست و آن را […]