ژانویه 2, 2017

نه تو می‌مانی و نه اندوه

(نوشته شده در ۱3 دی ۹۵) . چند وقت پیش بود که تمام جزوه‌های دانشگاهیم رو دور ریختم. بجز آن‌هایی که پشت‌شان سفید بود و به درد برگه باطله شدن می‌خوردند. الان بطور اتفاقی، پشت یکی از برگه‌هایم را دیدم. نمونه سوال درس الکترونیک صنعتی بود که دکتر طوسی آن را ارائه میدادند. دکتر طوسی، جزو معدود اساتید لارجی بود که داشتیم. حرف‌هایش بوی زندگی می‌داد و کلی خاطره تعریف کردنی از او دارم که اگر فرصتی بود بعدا تعریف خواهم کرد. معمولا عادت داشت قطعه شعری پایین برگه امتحانی بنویسد. این شعر را خیلی دوست داشتند. فکر می‌کنم برای ما […]
ژانویه 12, 2017

دوستی‌های لایکی

(نوشته شده در ۲3 دی ۹۵) . پیش‌نوشت1. درباره‌ی شبکه‌های اجتماعی، زیاد شنیده و خوانده‌ایم. مخصوصا اگر از خوانندگان روزنوشته‌ها باشید، از فحش‌های فراوان محمدرضای عزیز به این شبکه‌ها آگاهید! من هم می‌خواهم در قالب یک داستان، از یکی از تجربه‌‌هایم در شبکه‌های اجتماعی بگویم که برایم اتفاق افتاده (اسم را عوض کرده‌ام اما داستان واقعی است). پیش‌نوشت2. این روزها به بهانه‌های مختلف و در جاهای مختلف، دوستانم از تجربه‌ی لذت بخش وبلاگ نویسی گفته بودند که باعث شد داستان زیر یادم بیاید. لذت داشتن دوستان وبلاگنویس کجا و دوستی‌های لایکی کجا. یادم باشد من هم بعدا از تجربه‌ی دلپذیر […]
ژانویه 29, 2017

آقای والی و اهداف بزرگ

(نوشته شده در 10بهمن ۹۵) . پیش‌نوشت.  نمی‌دانم بعدا هم به سراغ آقای والی خواهم رفت یا نه، اما علی‌الحساب خواستم بگویم آقای والی یک شخصیت واقعی است (هر چند اسمش را کمی تغییر داده‌ام). یکی از دبیرهای خوب دوران دبیرستان ما، آقای والی بود. از آنها که هم آن موقع و هم الان دوستش داشته و دارم. همیشه دغدغه‌ی پیشرفت ما را داشت و بر خلاف بیشتر معلم‌ها که ما برایشان چندان اهمیتی نداشتیم (مثل معلم ادبیات که حین کلاس و با موبایلش ماشین و زمین خرید و فروش می‌کرد) او حین و حتی بعد کلاس فکرش مشغول ما بود. […]